گفت «هفته دیگه همین موقع، روز دوم عیده!»
پرسیدم «مگه کار شما هم فصلیه که شب عید و آخر سال داشته باشه؟»
گفت «بههرحال ملت ایام عیدی که به ما مراجعه نمیکنن، ضمن اینکه دو هفته است به خاطر کرونا اصلا مراجع نداریم. ضمنا منظورم اینه که شوخیشوخی شب عید شد! سال ۹۸ تموم شد…»
بندهخدا در این بحبوحه شب عیدی و مراعاتهای کرونا، دنبال مشتری جدید نمیگشت. بلکه پروندههای باز داشت که معتقد بود باید درمانشون متوقف نشه. درواقع میخواست به اونها دسترسی داشته باشه. ولی مشکلی که داشت، این بود که نمیتونست همه کار رو با واتسپ و اسکایپ و اینچیزا پیش ببره. در این دوهفته قرنطینه، هربار لازم بود بیمار رو ببینه، با ارتباط تصویری جلسه برگزار کرده بود، تا اینکه به نظرش رسیده بود این کفایت نمیکنه…
یه راهکاری میخواست تا بتونه به مراجعانش دسترسی منعطفتر و حرفهای و موثر داشته باشه…
پرسیدم «برای تکمیل درمان مراجعانت چقدر میتونی هزینه کنی؟»
گفت «این رو شما بگین که تخصصش رو دارین.»
«سایت داری؟ اپلیکیشن داری؟ در حوزه تخصص شما سایت و اپلیکیشن متداوله؟ نمونه موفقی سراغ نداری پس؟ تیم هم نداری؟ اصولا این روش در دنیا اجرا میشه؟ فکر میکنی اینجا هم جواب میده؟»
جواب همه سوالهای بالا رو «نه» درنظربگیرید!
باز برای اینکه مطمئنتر بشم که این داستان تا کی میتونه دنباله داشته باشه، پرسیدم «اگه داستان کرونا نبود، این مسیر رو انتخاب میکردی؟»
گفت «نه. اصلا ما به درمان از راه دور اعتقاد نداریم…»
یاد اون جوک افتادم که میگفت:
برای اینکه ملت رو خوشحال کنی، چیزی یادشون نده، براشون بستنی بخر.
به نظرم دلیل اینکه نمیشه از دور، روانپزشکی کرد، اینه که نمیشه از دور، بیمار رو قلقلک داد!