مدیریت بدهی در صنعت نرم‌افزار

خیلی وقت‌ها کارفرما ترجیح میده قبل از اینکه نتیجه کار به ۱۰۰٪ برسه، بهش بخش معنی‌داری از کار رو تحویل بدین.

مدیریت بدهی‌ها اگرچه به نظر شوخی میاد، ولی واقعا یکی از پارادایم‌های خلق ثروت در مدریت کسب‌وکار و حتی در اقتصاد کلانه! در بیزینس نرم‌افزار هم مدیریت بدهی مزایایی داره:

  • پیاده‌سازی سریع‌تر
  • رسیدن به موعد مقرر
  • کاهش هزینه‌های توسعه
  • چابکی تیم‌ها
  • امکان نوآوری

که مصداق‌ش می‌تونه بدهی در کدنویسی، مستندسازی، زیرساخت، معماری، ساخت و… باشه. طبیعتا شرطش اینه که شما بدهی رو مدیریت کنین و بابت بدهی به مشتری پاسخگو باشین. با این حال، باید متوجه ریسک این مسئله هم باشین:

  • افزایش هزینه‌های معماری مجدد
  • نارضایتی مشتری
  • باگ‌های برطرف نشده
  • نارضایتی ذی‌نفعان
  • فرآیندهای غلط داخلی
  • مسائل امنیتی

نوشته مرتبط:

بیزینس پلن خود را بسوزانید قبل از اینکه بسوزاندتان !

نسخه الکترونیک کتاب جدید Alexander Osterwalder رو که شامل تعدادی مقاله و مصاحبه‌ با افراد مختلفه، رایگان برای دانلود گذاشتن. یه مقاله هم خود اوستروالدر در صفحه ۶۴ داره با این عنوان:

بیزینس پلن خود را بسوزانید پیش از اینکه بسوزاندتان !
Burn your business plan before it burns you!

در این مقاله ۳ تا هشدار داده:

۱-
پرداختن زیادی به جزئیات قبل از رسیدن زمان مناسب = هدر دادن زمان
Getting too granular too early = You risk wasting time

۲-
فروختن یک ایده و برنامه به سازمان یا سرمایه‌گذاران = ریسک قفل شدن
Selling an idea & plan to leadership or investors = You risk getting locked-in
در این مورد توضیح داده که تا مطمئن نشدین یه ایده جواب میده، تعهد برای خودتون نتراشین.

۳-
استخدام افراد بر اساس یه ایده یا برنامه = ریسک رشد بدون توسعه‌یافتگی
Hiring based on an idea & plan = You risk premature scaling

داستان تعلل‌کننده و سفر به ماه

داستان کسی که بعد از شنیدن یه سخنرانی دوستانه درباره پروژه سفر به ماه، پروژه‌اش رو شروع کرد، اما نه به دلیل تاثیر اون سخنرانی!

داشت نق می‌زد که پروژه جدیدش خیلی سنگینه و به همین دلیل اصلا حس لازم برای شروع کردن کار رو نداره.

تازه یک کار سنگین دیگه رو تحویل داده بود و با وجود استراحتی که به خودش داده بود، به نظر می‌رسید هنوز خستگیش درنرفته.


همکارش توضیح داد که در یه اپلیکیشن مخصوص غلبه بر تعلل کاری، ۵تا تکنیک ذهنی رو برای شروع به کار – یا همون کنار گذاشتن تعلل کاری – یاد گرفته. طبیعتا موقعیت طوری نبود که بخواد سخنرانی کنه، برای همین از بین ۵ تکنیک، یک‌راست رفت سر همونی که به نظرش رسید الان روی این همکار جواب میده.

گفت یکی از تکنیک‌ها این بود که اگر به‌نظرتون میاد یه کار یا یه پروژه بیش از حد تحملتون بزرگه، یادتون باشه که احتمالا پروژه شما از پروژه سفر به ماه بزرگ‌تر نیست!
بعد از اینکه این رو گفت، انتظار داشت یه جوابی بشنوه، اما دید همکارش فقط نگاهش می‌کنه! بنابراین با جملات دیگری تصمیم گرفت همون حرف رو بپرورونه…
چندتا جمله توضیح داد که باید تیکه‌تیکه کنی پروژه‌ات رو… بعد چندتا مثال از کارهای قبلیشون زد… تمام مدت هم طرف مقابل در سکوت فقط گوش می‌داد. آخر برای جمع‌بندی مثالش گفت:

می‌گم یعنی سفر به ماه رو هم تیکه‌تیکه رفتند!

همکارش جواب داد:

اتفاقا ماه رو که باید یک‌راست رفت! نمیشه تیکه‌تیکه برن. وسطش که نمیشه یه دقه بزنن بغل استراحت کنن…!


فکر می‌کنم نهایتا چیزی که باعث شد کار رو شروع کنه، خنده‌ای بود که از این مسخره‌بازی آخرش حالش رو جا آورد! وگرنه کی ممکنه که از عظمت پروژه سفر به ماه انگیزه پیدا کنه به پروژه‌های زمینی خودش برسه!

نوشته‌های مرتبط:

بازی نبرد جنسیت با حالت پویا – نظریه بازی

نبرد جنسیت یکی از انواع نظریه بازی است که نشون میده چطور طرفین بازی، ترجیح میدن به جای رقابت، با هم توافق کنند.
عوامل متعددی در این بین هست از جمله تعداد دورهای بازی و حضور تماشاچی یا داشتن اطلاعات نابرابر که بر نحوه توافقشون تاثیر می‌ذاره.

بازی نبرد جنسیت حالتی را توضیح میده که یک زوج، برای اینکه بتونند اوقات فراقتشون را با هم بگذرونند، مجبور میشن با هم توافق کنند. مثلا پسر دوست داره فوتبال تماشا کنه، هم‌زمان دختر می‌خواد یه برنامه دیگه را ببینه. حالت‌های مختلفی پیش میاد تا یکی به نفع دیگری کوتاه بیاد.

ولی عموما در توضیح این بازی، حالت‌های سوءاستفاده را هم مطرح می‌کنند؛ خصوصا وقتی که بازی به نحوی پویا برقرار باشه که یکی از طرفین، قبل از دیگری امکان تصمیم‌گرفتن داشته باشه. این باعث میشه که طرف مقابل برای ادامه همکاری و ادامه ارتباط، بر اساس اقدام طرف مقابل تصمیم بگیره و اقدام کنه…

نبرد جنسیت یا نبرد تمدن‌ها؟

طبعا تقلیل دادن چنین رقابتی به نبرد جنسیت و دعوای زن و شوهر و نساختن خانواده عروس و داماد، ساده‌انگارانه است. بسیاری از مذاکرات سیاسی کشورها برای تصمیم‌گیری مسالمت‌آمیز درباره یک موضوع استراتژیک را هم میشه مصداق همین دونست.

چرا؟ چون همین‌که با اولین مخالفت و اولین رقابت، با هم نمی‌جنگند، نشون میده – صرف نظر از علت – ترجیح میدن که با هم توافق کنند و فعالیت‌های اقتصادی را به کمک هم انجام بدهند.

انواع مثال میشه برای توافق در چنین مواردی بیان کرد. ولی چه حالت‌هایی این بازی را سخت و فرسایشی می‌کنه؟

نبرد جنسیت با اطلاعات نابرابر

فرض کنیم یکی از طرفین نسبت به دیگری اطلاعات بیشتری از شرایط آینده داره.

مثلا در روزی که پسر منتظر فوتباله، رویداد مهمی وجود داره که باعث خواهد شد فوتبال را پخش نکنند. اگر دختر این را بدونه، جلوتر می‌تونه بپذیره که فوتبال را ببینند، و بعد ساعتش که رسید، بگه «ای بابا! حالا که فوتبال نشون نداد، پس بزنیم اون یکی کانال، و هی برگردیم روی همین کانال ببینیم شروع میشه یا نه…»

حالا فرض کنیم در این فاصله، پسر هم متوجه شده که در اون شب، فوتبال را نشون نخواهند داد؛ ولی به روی خودش نمیاره و منتظر میشه تا ساعتش برسه و حدس میزنه که دختره از این موقعیت، استفاده خواهد کرد و برنامه مورد علاقه خودش را خواهد دید. حالا سه‌تا انتخاب داره:

  • به روی خودش نیاره و بذاره همون چیزی که دختر می‌خواد اتفاق بیفته…
  • وقتی ساعت فوتبال رسید، به بهانه اینکه قبلا اون زمان را رزرو کرده بوده، به نفع خودش برنامه دیگری را جایگزین کنه…
  • زودتر به دختر بگه که قراره فوتبال را پخش نکنند تا از اعتبار فوتبال دیدنش خرج نکنه و بتونه یه باری که فوتبال هست، واقعا بشینه و تماشا کنه.

باز هم میشه نوشت، ولی یه مثال عمومی دیگه هم برای این حالت مطرح می‌کنند:

اطلاعات نابرابر و دسترسی نداشتن به طرف مقابل

حالا فرض کنیم هیچ کدوم از طرفین، قصد امتیاز گرفتن از دیگری را ندارند ولی الان پیش هم نیستند و به هم دسترسی ندارند و نمی‌دونند طرف مقابل چه تصمیمی خواهد گرفت.

فرض کنیم پسر میخواد بلیط یکی از دو فیلم را بگیره، ولی تلفن قطع شده و پسر مطمئن نیست بالاخره کدوم فیلم را بگیره. می‌دونه که هر کدوم را بگیره، دختر برای اینکه با هم باشن، مخالفتی نخواهد کرد. منتها فیلمی که دختر ترجیح میده، بلیط‌های باقی‌مونده‌اش در جاهای راحتی نیستند و اگر دختر این را می‌دونست، فیلم دیگه را انتخاب می‌کرد… پسر باید بلیط کدوم فیلم را بگیره؟

در حالت تئوریک، اگر دیگه امکان تماس وجود نمی‌داشت، دختر در ساعت مقرر، احتمالا می‌رفت به سینمایی که فیلم مورد علاقه پسر را نشون میده، چون حدس میزد که پسر، اون را انتخاب کرده. در مقابل، پسر می‌رفت به سینمایی که فیلم مورد علاقه دختر را نشون میده، چون حدس میزد که دختر فکر می‌کنه پسره برای ابراز محبت، بلیط اون فیلم را براش می‌گیره!

نوشته‌ مرتبط: برنامه ریزی سناریو محور و پریدن اپیزودیک به آینده مثل فیلم خانه پدری و نمایش بداهه

تعداد تکرار به عنوان عامل تاثیرگذار بر تصمیم‌گیری

نهایتا چیزی که باعث میشه دو طرف با هم توافق کنند یا اینکه به نفع همدیگه کنار بکشند، اینه که این بازی چند دور دیگه ادامه خواهد داشت؟ طبعا اگر طرفین به فکر حفظ رابطه مسالمت‌آمیز در بلندمدت باشند، طوری بازی خواهند که همه امتیازها به نفع خودشون جمع نشه.

به این ترتیب، در بازی‌های تکرارشونده نبرد جنسیت ، معمولا برنامه‌ریزی و تعیین رژیم معین برای استفاده از منابع – که می‌تونه زمان، مکان، امکانات، پول و امثال این‌ها باشه – ضرورت پیدا می‌کنه.

توافق در حضور تماشاچی

رقابت در حضور تماشاچی در اینکه طرفین چه طور با هم توافق کنند یا اینکه چند دور دیگه بازی را ادامه بدهند، بسیار موثره.

فرض کنیم پسر ترجیح میده زور بگه. بعدا دختر به دوستاشون نمیگه؟ خانواده چی میگن؟ این کار در جامعه چه تصویری ازشون ایجاد میکنه؟

کاری به روابط بین‌المللی ندارم، چون به سواد و تجربه من این چیزا نمی‌خوره. ولی قاعدتا اکثر مواقعی که به جای جنگ، دو تا کشور با هم توافق کنند، احتمالا متاثر از وجود نهادها و رسانه‌های بین‌المللیه. چون هر دو طرف می‌دونند که رسانه‌ها بعدا دنبال مقصر خواهند گشت. بنابراین تا جایی که جا داره احتمالا از هم امتیاز می‌گیرند، اما آخرش با هم توافق می‌کنند تا وجهه یک کشور متمدن را از خودشون نشون بدهند.

مطالعه بیشتر:

برنامه ریزی سناریو محور و پریدن اپیزودیک به آینده مثل فیلم خانه پدری و نمایش بداهه

در نمایش بداهه و فیلم خانه پدری یک تکنیک مشترک هست که معتقدم به ارتقای برنامه ریزی سناریو محور کمک میکنه. اسمش را گذاشتم پریدن اپیزودیک به آینده.

قصد داشتم با اشاره به تکنیک مشترکی که در نمایش بداهه و فیلم خانه پدری، در پاییز امسال دیدم، مطلبی درباره برنامه ریزی سناریو محور بنویسم. درست بعد از دیدن فیلم خانه پدری در سینما، اکرانش متوقف شد و فکر کردم شاید توضیح در موردش، موضوعیت پیدا نکنه. بعدا متوجه شدم با کمی حذف، ممکنه دوباره پخش بشه.

به هر حال، چیزی که می‌خوام بنویسم، خیلی ربطی به اینکه فیلم خانه پدری و نمایش بداهه را دیده باشید نداره.

درباره نمایش بداهه

نمایش بداهه در پاییز ۹۸، در تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد.
این نمایش در ۵ اپیزود طراحی شده بود. ساختار نمایش و پیرنگ و درونمایه از قبل مشخص بود، اما تصمیم‌گیری درباره جزئیات گفت‌وگوها و تجهیزات صحنه و نحوه ایجاد موقعیت دراماتیک، به عهده بازیگران گذاشته شده بود.
قرار بود فراز و نشیب‌های زندگی مشترک یک زوج – به صورت عمومی – به نمایش درآورده بشه. برای این منظور، ظاهرا از افرادی در سراسر ایران خواسته بودند که مسئله‌ای مناقشه‌برانگیز را در حد یک پاراگراف به عنوان یک چالش برای یک مرحله خاص از زندگی، بنویسند… کارگردان پیش از شروع هر اپیزود، اون پاراگراف را برای زوج هنری می‌خوند، و اون‌ها یک دقیقه فرصت داشتند با اجزای محدودی که برای طراحی صحنه داشتند، یک موقعیت دراماتیک پیرامون مسئله و چالش مطرح شده ایجاد کنند و پنج دقیقه به صورت بداهه، دیالوگ بگن.
خط سیر این ۵ اپیزود از قبل تعیین شده بوده و در آخر هم تماشاچی متوجه می‌شد که این ۵ زوج، همه انگار سنین مختلف همان اولین زوج هستند…

این را داشته باشیم،

درباره فیلم خانه پدری

باز فیلم خانه پدری انقدر نقدهای عجیب درباره‌اش نوشته شده که در این مورد هم از کیفیات هنری و عواملش می‌گذرم.
فیلم خانه پدری سال‌ها قبل ساخته شده بوده، اما هم‌زمان با این نمایش روی پرده رفت. جالب اینکه بداهه هم قبلا اجرا شده بوده، اما من هر دو را پشت سر هم دیدم!
فیلم خانه پدری هم در ۴ اپیزود، سعی کرده بود یک درونمایه تکراری را در یک پیرنگ اصلی از ابتدا تا انتهای فیلم به نمایش بگذاره. زنان یک خانواده به مرور زمان به این نتیجه رسیدند که نباید بابت حفظ آبرو و ترس از مردان قلدر خانواده، نسبت به جنایتی که در خانه پدری‌شون اتفاق افتاده سکوت کنند و آخر هم می‌بینیم که یه طوری پایان داستان را به ابتداش ربط داده‌اند.

حالا:

تکنیک مشترک برای برنامه ریزی سناریو محور

بارها در تدوین سناریوی ورود به بازار یا تدوین طرح توجیهی کسب‌وکار یا همون بیزینس‌پلن، دیدم که افراد، یک ایده را می‌پرورانند، بدون اینکه روشن کنند آخرش چطوری باید کارفرما یا خودشون در طی زمان و پس از گذشت سال‌ها موفق بمونند!

فرض کنیم طرف می‌خواد برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار فرهنگی سناریوی خلاق بنویسه. مهمتر از اینکه این کسب‌وکار چه جزئیاتی از نظر محتوا و فرم داره، اینه که ده سال دیگه، و بیست سال دیگه و همین‌طور دورتر، آیا قراره هنوز وجود داشته باشه، یا این یک ایده برای یک کسب‌وکار کوتاه‌مدت در حد یک پروژه است.

تکنیکی که با دیدن این دو اثر نمایشی میشه یاد گرفت اینه که در چند اپیزود، اول ببینیم تا کجا می‌تونیم ادامه موضوع تحت بررسی را هنوز تصور کنیم.

نوشته مرتبط: نشانک ضعیف در آینده پژوهی یا همان سیگنال ضعیف !

طراحی سناریوی باورپذیر از ادامه منطقی نقشه‌های شناختی

معمولا با استفاده از تکنیک نقشه‌های شناختی، چهارتا سناریو ارائه می‌کنند و این میشه برنامه‌ریزی سناریو محور ! و از اونجا که نقشه شناختی، چهار سناریوی دور از هم را ارائه کرده، خیلی وقت‌ها بالاخره یکی از این چهار سناریو یا نزدیک به یکی از این سناریوها اتفاق می‌افته… ولی باز هم استراتژی مشخص و مدونی برای اقدام ارائه نشده بوده!

کاری که میشه کرد، اینه که برای هر کدوم از سناریوها، اپیزودهایی با جزئیات زیاد برای بازه‌های زمانی یکسان پیش‌بینی بشه. اون وقته که در اغلب مواقع خواهیم دید همه چهار سناریو رو به یک اندازه نمی‌تونیم در آینده پیش ببریم؛ چون تعداد و تاثیر مولفه‌های ابهام‌برانگیزشون با هم برابر نیست و لااقل یکیشون انقدر دور از ذهن هست که راحت نمیشه دونست در فواصل زمانی دورتر چه اتفاقاتی خواهد افتاد…

پریدن اپیزودیک به آینده: تکنیکی برای برنامه ریزی سناریو محور

بارها و بارها دیدم که سناریو دادند، اتفاق نیفتاده و بعد گفتند که پیچیدگی و ابهام محیط کسب‌وکار ما زیاده و از این داستان‌ها…

پیشنهاد می‌کنم با طراحی اپیزودیک سناریوهاتون در پیش‌بینی حالت‌های ممکن و برنامه ریزی سناریو محور راهکارهای روشن‌تری برای خودتون و کارفرما طراحی کنید. این‌طوری میشه که معمولا حداقل یکی از سناریوهایی که پیشنهاد میدهید باید استراتژی خروج باشه. به این معنی که ابهام‌های محیط را طوری پیش‌بینی کنید که اگر طرف موفق نشد، لااقل موفقیت‌آمیز و با حداقل مخاطرات از بازی بیرون بیاد.

نوشته مرتبط:

سه نوع اصلی استراتژی خروج استارتاپ و خروج از کسب‌و‌کارهای کوچک

اگر بدونیم که نهایتا خروج موفقیت‌آمیز از بازار هم استراتژی‌های شناخته‌شده داره، شاید با شجاعت بیشتری بتونیم کسب‌وکار کوچکی را راه‌اندازی کنیم.

استراتژی خروج از یک کسب‌وکار لزوما به هنگام شکست اتفاق نمی‌افته. نباید فراموش کنیم که استراتژی یعنی راهبرد: راهِ بردن. پس استراتژی خروج استارتاپ یعنی اینکه استارتاپ در حالتی از چرخه رقابت خارج بشه که همراه با موفقیت باشه.

این نوشته درباره چی نیست؟

در این نوشته به استراتژی‌های شخصی خروج از یک کسب‌وکار نمی‌پردازم. هر کسی در هر زمانی به هر دلیلی ممکنه تصمیم بگیره از شرکا جدا بشه و بره پی زندگی و کاسبی خودش… بنابراین هر مورد، شرایط منحصر به فرد خودش رو داره و نوشتن یک مطلب عمومی برای همه انواع انتخاب‌های شخصی آدم‌ها غیرممکنه.
ضمنا به این نکته توجه کنین که خروج کسب‌وکارهای «بزرگ»، یک مقوله بسیار پیچیده است که طی یک فرایند طولانی با فروش سهام در بازار بورس و دخالت بانک‌ها و حتی با واسطه‌گری دولت‌ها انجام می‌شه… این مباحث اصلا در حد تجربه من نیست. بنابراین در این نوشته به استراتژی خروج برای کسب‌وکارهای کوچک و استارتاپ‌ها می‌پردازم.

استراتژی خروج بر مبنای توانایی پذیرش ریسک

قبل از نوشتن سه استراتژی خروج استارتاپ که شاید بشه گفت اصلی‌ترین و کلی‌ترین استراتژی‌ها هستند، یک حالت عمومی که خیلی به استارتاپ و صورت کلان یک کسب‌وکار ربط نداره رو می‌خوام یاداوری کنم.

خیلی پیش میاد که ازم می‌پرسن برای فلان کار چقدر باید هزینه کنن… مثلا طرف می‌خواد ردپای دیجیتال ایجاد کنه، ازم می‌پرسه هزینه‌اش چقدره؟ منم همیشه پاسخم به چنین سوال‌هایی اینه:

کف هزینه لازم، مقداریه که شما اراده می‌کنین هزینه کنین، ولی هزینه لازم، سقف نداره… چون حتی برای یک پست اینستاگرام، شما ممکنه تصمیم بگیرین به والت‌دیسنی سفارش بدین براتون موشن‌گرافیک بسازه…!

پس مگه هزینه سایت و شبکه‌های اجتماعی در بازار نرخ نداره؟

نه!

در مثال بالا، بهترین کار اینه که بر اساس بودجه مورد نظر خودتون تصمیم بگیرین که مقدار هزینه‌کرد مناسب برای شما چقدره. حالا چه‌طوری بابت یه کار بی‌ارزش، پول اضافه خرج نکنین؟ خوب این واضحه: باید دانشتون رو قبل از سفارش دادن بالا ببرین. یا مشاور بگیرین یا شرایطی رو در قرارداد وضع کنین که در صورت بی‌کیفیت بودن کار، بتونین پرداخت نکنین یا پولتون رو پس بگیرین…

خلاصه:

خیلی از حرفه‌ای‌ها برای یک کمپین، یا شروع یک کسب‌وکار، یا تحقیق و توسعه، یا شروع یک خط محصول جدید، فقط به‌اندازه‌ای هزینه می‌کنن که اگر حتی شکست بخورن و تمام هزینه‌شون پوچ بشه، آخرش به لحاظ ذهنی فکر کنن ارزش ریسک کردن داشت.

استراتژی خروج استارتاپ یا استراتژی فروش استارتاپ

حتما در منابع متعددی خوندین که از هر ۱۰ استارتاپ آمریکایی، ۱ استارتاپ به سال پنجم می‌رسه و از هر ۱۰ استارتاپی که به سال پنجم می‌رسه، ۱ استارتاپ تا سال دهم ادامه پیدا می‌کنه. و البته باز در همون منابع خوندین که کسب‌وکارهایی که از ۱۰ سالگی می‌گذرن، معمولا از آب‌وگل در اومدند و راحت‌تر از قبل ادامه میدن.

اما توجه شما را به این مقاله درباره صاحبان کسب‌وکار در کانادا جلب می‌کنم که در سال ۲۰۱۷ نوشته شده:

از هر ۱۰ کارآفرین کانادایی، ۴ کارآفرین ترجیح داده ادامه ندهد!

تحقیقات نشون داده که از هر ۱۰ کارآفرین کانادایی، حدودا ۴ نفر ترجیح می‌دهند که ادامه ندهند. حدودا ۱ نفر هم ترجیح میده کسب‌وکار خودش را رها کنه و وارد کسب‌وکار دیگری بشه. نکته جالب دیگه اینکه حدود ۶۰٪ صاحبان کسب‌وکارهای کوچک در کانادا، بیش از ۵۰ سال سن داشتند…

روش ۱ از ۳ – فروش برای ایجاد میراث ماندگار

یک استراتژی خروج استارتاپ می‌تونه ایجاد کسب‌وکار خانوادگی باشه. به این صورت که از یک جایی به بعد، مالکان تصمیم می‌گیرن جای خودشون را به فامیل بسپرند. یکی بچه‌اش رو میاره، یکی خواهرزاده‌اش رو میاره، یکی می‌فروشه به برادر و خواهرش… و به همین صورت، به جای اینکه با شکست کامل رو‌به‌رو بشن، ریشه استارتاپ رو در فامیل محکم می‌کنن تا بمونه برای آیندگان.

یادمون نره که داریم درباره استراتژی صحبت می‌کنیم. یعنی کسب‌وکار ورشکسته نشده بوده، بلکه ترجیح دادند که خودشون به شکل قبل ادامه ندن.

  • یه اشکالی که این شیوه خروج داره، اینه که هزینه پرورش مهارت و تخصص در بین اعضای فامیل، ممکنه بیش از اونی باشه که ارزش انجامش رو داشته باشه.
  • مورد بعدی اینه که اگه یکی از اعضای فامیل را بگی بیاد، احتمالا خواهر و برادرش و بچه اون‌یکی شریک را هم باید بگی بیاد. تنظیم روابط به نحوی که شایستگی از دست نره، در این حالت بسیار مشکله و مدیریت قوی می‌خواد.
  • حالا اینکه بچه‌ها خودشون دوست نداشته باشن هم داستانه.

ولی هرچی که هست، تکلیف مشخصه: غیر از فامیل، بقیه بهتره شریک نشن…

روش ۲ از ۳ – فروش سهم به مدیران و کارمندان

قربون دستتون، خودتون ساختین، خودتون هم بیاین لطفا ادامه بدین، ما داریم میریم…

مزیت این استراتژی خروج اینه که همون افرادی ادامه راه رو خواهند رفت که تا حالا هم داشتن پابه‌پا میومدن:

  • مدیران وفادار،
  • مدیران بهره‌ور،
  • مدیران باسابقه…

اشکال این استراتژی خروج اینه که اگر مدیران باسابقه، آمادگی پذیرش چنین پیشنهادی رو نداشته باشن، عملا این استراتژی سوخت‌میره و مشکلاتی رو ایجاد می‌کنه. چون یه عده ناراحت میشن از اینکه چرا به خودشون پیشنهاد نشده… بنابراین اگر به هر نحو دیگری مالکیت عوض بشه، ممکنه از طریق ایجاد سازمان غیررسمی، تلاش کنن کنترل قدرت را از دست مدیرانی که برای مالکان قبلی، کارآمد به حساب می‌اومدن، دربیارن.

حالا چرا ممکنه مدیران نپذیرن؟ چرا باید بدونیم که لزوما از خداشون نیست؟

  • یه دلیل اصلی اینکه پول ندارند. طرف آمادگی اینکه سرمایه‌گذاری کنه رو نداشته و سهمی نصیبش میشه یک قرون و دوزار نیست. بنابراین داشتن چنین سهمی براش مسئولیت سنگینی ایجاد می‌کنه.
  • از اون مهمتر، این‌ها اگر حوصله شرکت‌داری و علاقه به گردوندن کسب‌وکار به عنوان مالک رو داشتن، به عنوان مدیر در مجموعه استخدام نمی‌شدن. یه فرق اساسی هست بین بالاترین مدیر یک مجموعه بودن و مالکش بودن: مدیر، اگر به دلیل اشتباهاتش جریمه بشه و بعد هم با فضاحت از مجموعه اخراج بشه، رقبا بلافاصله استخدامش می‌کنن، اما مالک اگر اشتباه کنه، مال خودش را از دست داده!

روش ۳ از ۳ – فروش به غیر

استراتژی خروج استارتاپ از طریق فروش به غیر، می‌تونه از طریق مزایده یا معرفی یا به هر نحو دیگری صورت بگیره. حتی ممکنه یکی از شرکا تصمیم بگیره سهمش را بفروشه و از اون کسب‌وکار خارج بشه. البته در این مورد باید طبق شراکت‌نامه اولیه، اجازه فروش به غریبه یا فروش سهم بدون هماهنگی سایر شرکا رو داشته باشه؛ هرچند که اگر اجازه نداشته باشه هم معمولا شرکا اگر خودشون نتونند سهمش رو بخرند، نهایتا مجبور میشن باهاش موافقت کنن…

گاهی هم فروش به غیر به صورت تملیک یا ادغام با یک بیزینس بزرگ‌تر رخ می‌ده. اگه اونی که می‌خره، هم‌قواره با فروشنده باشه، اسم این خرید و فروش میشه ادغام. در این حالت، بسیاری از زیرساخت‌های هردو کسب‌کار، دست‌نخورده باقی می‌مونه و مجبور میشن با هم تشریک مساعی کنند. اما اگر خریدار، انقدر بزرگ‌تر باشه که بتونه زیرساخت‌های خودش و فرهنگ خودش را غالب کنه، اسم این خرید و فروش میشه تملیک.


جمع‌بندی

برای اقدام به یک خروج موفق، معمولا برنامه‌ریزی سناریومحور موثرترین روش ممکنه. بنابراین پیش‌بینی استراتژی‌های خروج به معنایی که در بالا ذکر شد، حتی می‌تونه به بقای استارتاپ کمک کنه. چون در این حالت‌ها عملا خود شما هستین که دارین از استارتاپ خارج میشین، نه اینکه کل استارتاپ ورشکسته بشه و مجبور بشه جمع کنه… با این وجود، بسیاری از کسب‌وکارها و استارتاپ‌ها به این دلیل شکست می‌خورند که نمی‌دونن چه زمانی برای خروج از رقابت مناسبه! ولی اگر بدونیم که نهایتا خروج موفقیت‌آمیز هم استراتژی شناخته‌شده داره، شاید با شجاعت بیشتری بتونیم کسب‌وکار کوچکی رو راه‌اندازی کنیم.

مطالعه بیشتر: