الگوی تکرار شونده سنجاب پرنده و جمعا دو امتیاز منفی

گرایی در المپیک توکیو سه بار از فن سنجاب پرنده استفاده کرد که فقط بار اول از آن نتیجه گرفت.

سنجاب پرنده در المپیک توکیو به یکی از ترندهای جستجو تبدیل شد. به حدی که وقتی می‌زدی سنجاب پرنده، قبل از جانوری به اسم سنجاب پرنده، تصاویر و اخبار و ویدئوهای مربوط به کشتی محمدعلی گرایی در المپیک توکیو می‌اومد!

اما این فن نهایتا در سه بازی پیاپی دقیقا در یک فاصله زمانی مشخص باقیمونده از پایان بازی توسط محمدعلی گرایی اجرا شد و در مجموع، منفی دو امتیاز براش به همراه داشت!

چطوری؟

بار اول: این سنجاب پرنده بود یا بشقاب‌پرنده؟

تمام تیم کرواسی مبهوت مونده بودند که این چه فنی بود…! خود کشتی‌گیر کروات به داور اشاره می‌کرد که همچین چیزی در کشتی نداریم و اشاره می‌کرد که این‌طوری پریدن روی کول من، نه‌تنها امتیاز نداره، بلکه قطعا خطا است… حریف طوری تعجب کرده بود که انگار به جای سنجاب پرنده، بشقاب‌پرنده دیده!

اما خوشبختانه داوران مسابقه این فن رو خیلی خوب می‌شناختند و به گرایی دو امتیاز دادند و گرایی با این فن که در فاصله ۲۰ ثانیه آخر بازی زد، تونست بازی رو به تساوی بکشه و به دلیل گرفتن امتیاز آخر، به نیمه‌نهایی صعود کنه.

این مسئله به دو دلیل به شدت معروف شد و در همون فاصله چند ساعته تا دیدار نیمه‌نهایی، خبرهای زیادی درباره‌اش منتشر شد.

  • چون گرایی ۵-۱ از حریفش عقب بود، اما تونسته بود بازی رو به تساوی بکشه، که این خودش جذابیت خاصی داشت.
  • علاوه بر اون، با یک فن کم‌تر شناخته شده و سینمایی تونسته بود به مرحله نیمه‌نهایی صعود کنه.

بار دوم: روی من که از این فن‌ها نزن داداش!

انقدر این فن سریع مشهور شد که فکر می‌کنم اگر گرایی در همون روز در خیابون روی یه آدم معمولی طرفدار کشتی می‌خواست این فن رو اجرا کنه، اون آدم آمادگی ذهنی خوردن چنین فنی رو داشت!

وقتی در بازی نیمه‌نهایی باز هم در شرایطی که محمدعلی گرایی از حریفش عقب بود و کمتر از ۲۰ ثانیه به پایان بازی مونده بود، واکنش کشتی‌گیر مجار در برابر اجرای فن سنجاب پرنده طوری بود که انگار واقعا می‌خواست یه سنجاب رو از خودش دفع کنه! خیلی راحت با دستش سنجاب رو انداخت کنار!

نکته عجیب بازی نیمه‌نهایی مقابل کشتی‌گیر مجارستان این بود که گرایی به دلیل اعتراضی که به تصمیمات داور داشت، در یک فاصله کوتاه انگار خودش رو باخت و ۶ امتیاز از دست داد. اما دوباره مثل بازی قبلی که ۵-۱ عقب بود، سعی کرد که ۶-۱ این بازی رو هم جبران کنه و تا ۶-۵ هم پیش رفت. اما درست بعد از اجرای ناموفق فن مشهورش و یک تلاش دیگه برای کمرگیری، در حالی که ۸ ثانیه از بازی مونده بود و فقط یک امتیاز عقب بود، با خستگی و ناامیدی روی تشک نشست و ادامه نداد تا وقت تموم بشه!

بار سوم: پریدن سنجاب در دام شکارچی

در سومین تلاش برای اجرای همون فن مشهور، در سومین بازی پیاپی، در بالاترین سطح کشتی جهان، در المپیک که تمام جزئیات مهارت‌های تمام حریفان بارها و بارها مورد بررسی قرار می‌گیره، محمدعلی گرایی با اجرای سنجاب پرنده ۴ امتیاز از دست داد تا ۱۳-۳ عقب بیفته و کشتی پیش از تموم شدن وقت قانونی به علت اختلاف ۱۰ امتیازی به پایان برسه!

آمادگی کشتی‌گیر ژاپنی برای گرفتن گرایی روی هوا به قدری بود که انگار تمام طول بازی منتظر بود همچین حرکتی رو بزنه و بگیره بندازش روی پل و چهار امتیاز بگیره…

این بار هم گرایی عقب بود، ۱۴ ثانیه آخر بازی بود و حریف هم دو بار از نزدیک، از همین کشتی‌گیر، در همین شرایط زمانی باقی‌مونده از مسابقه همین فن رو دیده بود.

الگوی تکرار شونده و نظریه بازی

وقتی یک تکنیک یا استراتژی یا فن به یک الگوی تکرارشونده می‌رسه، رقبا اون الگو رو شناسایی می‌کنند و برای مقابله باهاش برنامه‌ریزی می‌کنند. موضوع الگوی تکرار شونده در اغلب مدل‌های نظریه بازی از جمله بازی نبرد جنسیت با حالت پویا و معمای زندانی، دقیقا چیزیه که پیش‌بینی رفتار رو ممکن می‌کنه.

یک چیز دیگری که فکر می‌کنم تصمیم‌گیری و پرهیز از این الگوی تکراری رو برای گرایی بسیار سخت کرد، وجود تماشاچی بود. طبق نظریه بازی شاهین و قمری گرایی با ویژگی‌هایی مثل جنگندگی و بازگشت غیرمنتظره شناخته شده بود و معتقدم تا مدت‌ها فن سنجاب پرنده رو مال خود کرد. فکر می‌کنم این باعث شد که در بازی‌های بعدی خیلی از عقب افتادن نترسه و در لحظاتی پایانی پریدن رو چاره کارش بدونه.

اگر هیچ کس آن تکنیک را استفاده نمی‌کند

یک موضوع دیگه اینکه وقتی مثلا در کشتی فن بارانداز بسیار متداوله، قاعدتا دلیلش اینه که با ریسک کم قابل انجامه… به همین ترتیب اگر یک فن انقدر غریبه که حریف اصلا نمی‌دونه چنین فنی هم وجود داره، باید نتیجه گرفت که اجرای اون فن حتما با ریسک زیادی همراهه.

فکر می‌کنم ریسک بالای چنین فنی رو در مسابقات المپیک توکیو دیدیم. بار اول دو امتیاز، بار دوم حتی اجرا نشد، بار سوم چهار امتیاز هم برای حریف به همراه داشت!

توصیه

۱-
پیشنهاد می‌کنم قبل از پیش گرفتن یک استراتژی، به فکر استراتژی خروج باشین.

۲-
اگر کسب‌وکار یا استارتاپی دارین که براتون خیلی عزیزه، حتما در نظر بگیرین که وجود تماشاچی و افتادن در دام عناوینی که برای خودتون درست کردین چقدر می‌تونه خطرناک باشه و منجر به شکست استارتاپ یا کسب‌‌وکار بشه.

۳-
وقتی یک ایده‌ای به ذهنتون رسید که حس کردین خیلی نابه، به اجرایی شدنش شک کنین. ببینین چرا دیگران همین ایده رو اجرا نکردند.

۴-
وقتی یک بار یک نشانک ضعیف از موفق نشدن دیدین، در نظر بگیرین که این نشانک ضعیف ممکنه تکرار و تبدیل به روند اصلی بشه!


ویدئوها رو از ویدئوهای سایت varzesh3 جدا کردم. سه تا ویدئو رو پشت سر هم ببینید:

موضوع مرتبط:

بازی نبرد جنسیت با حالت پویا – نظریه بازی

نبرد جنسیت یکی از انواع نظریه بازی است که نشون میده چطور طرفین بازی، ترجیح میدن به جای رقابت، با هم توافق کنند.
عوامل متعددی در این بین هست از جمله تعداد دورهای بازی و حضور تماشاچی یا داشتن اطلاعات نابرابر که بر نحوه توافقشون تاثیر می‌ذاره.

بازی نبرد جنسیت حالتی را توضیح میده که یک زوج، برای اینکه بتونند اوقات فراقتشون را با هم بگذرونند، مجبور میشن با هم توافق کنند. مثلا پسر دوست داره فوتبال تماشا کنه، هم‌زمان دختر می‌خواد یه برنامه دیگه را ببینه. حالت‌های مختلفی پیش میاد تا یکی به نفع دیگری کوتاه بیاد.

ولی عموما در توضیح این بازی، حالت‌های سوءاستفاده را هم مطرح می‌کنند؛ خصوصا وقتی که بازی به نحوی پویا برقرار باشه که یکی از طرفین، قبل از دیگری امکان تصمیم‌گرفتن داشته باشه. این باعث میشه که طرف مقابل برای ادامه همکاری و ادامه ارتباط، بر اساس اقدام طرف مقابل تصمیم بگیره و اقدام کنه…

نبرد جنسیت یا نبرد تمدن‌ها؟

طبعا تقلیل دادن چنین رقابتی به نبرد جنسیت و دعوای زن و شوهر و نساختن خانواده عروس و داماد، ساده‌انگارانه است. بسیاری از مذاکرات سیاسی کشورها برای تصمیم‌گیری مسالمت‌آمیز درباره یک موضوع استراتژیک را هم میشه مصداق همین دونست.

چرا؟ چون همین‌که با اولین مخالفت و اولین رقابت، با هم نمی‌جنگند، نشون میده – صرف نظر از علت – ترجیح میدن که با هم توافق کنند و فعالیت‌های اقتصادی را به کمک هم انجام بدهند.

انواع مثال میشه برای توافق در چنین مواردی بیان کرد. ولی چه حالت‌هایی این بازی را سخت و فرسایشی می‌کنه؟

نبرد جنسیت با اطلاعات نابرابر

فرض کنیم یکی از طرفین نسبت به دیگری اطلاعات بیشتری از شرایط آینده داره.

مثلا در روزی که پسر منتظر فوتباله، رویداد مهمی وجود داره که باعث خواهد شد فوتبال را پخش نکنند. اگر دختر این را بدونه، جلوتر می‌تونه بپذیره که فوتبال را ببینند، و بعد ساعتش که رسید، بگه «ای بابا! حالا که فوتبال نشون نداد، پس بزنیم اون یکی کانال، و هی برگردیم روی همین کانال ببینیم شروع میشه یا نه…»

حالا فرض کنیم در این فاصله، پسر هم متوجه شده که در اون شب، فوتبال را نشون نخواهند داد؛ ولی به روی خودش نمیاره و منتظر میشه تا ساعتش برسه و حدس میزنه که دختره از این موقعیت، استفاده خواهد کرد و برنامه مورد علاقه خودش را خواهد دید. حالا سه‌تا انتخاب داره:

  • به روی خودش نیاره و بذاره همون چیزی که دختر می‌خواد اتفاق بیفته…
  • وقتی ساعت فوتبال رسید، به بهانه اینکه قبلا اون زمان را رزرو کرده بوده، به نفع خودش برنامه دیگری را جایگزین کنه…
  • زودتر به دختر بگه که قراره فوتبال را پخش نکنند تا از اعتبار فوتبال دیدنش خرج نکنه و بتونه یه باری که فوتبال هست، واقعا بشینه و تماشا کنه.

باز هم میشه نوشت، ولی یه مثال عمومی دیگه هم برای این حالت مطرح می‌کنند:

اطلاعات نابرابر و دسترسی نداشتن به طرف مقابل

حالا فرض کنیم هیچ کدوم از طرفین، قصد امتیاز گرفتن از دیگری را ندارند ولی الان پیش هم نیستند و به هم دسترسی ندارند و نمی‌دونند طرف مقابل چه تصمیمی خواهد گرفت.

فرض کنیم پسر میخواد بلیط یکی از دو فیلم را بگیره، ولی تلفن قطع شده و پسر مطمئن نیست بالاخره کدوم فیلم را بگیره. می‌دونه که هر کدوم را بگیره، دختر برای اینکه با هم باشن، مخالفتی نخواهد کرد. منتها فیلمی که دختر ترجیح میده، بلیط‌های باقی‌مونده‌اش در جاهای راحتی نیستند و اگر دختر این را می‌دونست، فیلم دیگه را انتخاب می‌کرد… پسر باید بلیط کدوم فیلم را بگیره؟

در حالت تئوریک، اگر دیگه امکان تماس وجود نمی‌داشت، دختر در ساعت مقرر، احتمالا می‌رفت به سینمایی که فیلم مورد علاقه پسر را نشون میده، چون حدس میزد که پسر، اون را انتخاب کرده. در مقابل، پسر می‌رفت به سینمایی که فیلم مورد علاقه دختر را نشون میده، چون حدس میزد که دختر فکر می‌کنه پسره برای ابراز محبت، بلیط اون فیلم را براش می‌گیره!

نوشته‌ مرتبط: برنامه ریزی سناریو محور و پریدن اپیزودیک به آینده مثل فیلم خانه پدری و نمایش بداهه

تعداد تکرار به عنوان عامل تاثیرگذار بر تصمیم‌گیری

نهایتا چیزی که باعث میشه دو طرف با هم توافق کنند یا اینکه به نفع همدیگه کنار بکشند، اینه که این بازی چند دور دیگه ادامه خواهد داشت؟ طبعا اگر طرفین به فکر حفظ رابطه مسالمت‌آمیز در بلندمدت باشند، طوری بازی خواهند که همه امتیازها به نفع خودشون جمع نشه.

به این ترتیب، در بازی‌های تکرارشونده نبرد جنسیت ، معمولا برنامه‌ریزی و تعیین رژیم معین برای استفاده از منابع – که می‌تونه زمان، مکان، امکانات، پول و امثال این‌ها باشه – ضرورت پیدا می‌کنه.

توافق در حضور تماشاچی

رقابت در حضور تماشاچی در اینکه طرفین چه طور با هم توافق کنند یا اینکه چند دور دیگه بازی را ادامه بدهند، بسیار موثره.

فرض کنیم پسر ترجیح میده زور بگه. بعدا دختر به دوستاشون نمیگه؟ خانواده چی میگن؟ این کار در جامعه چه تصویری ازشون ایجاد میکنه؟

کاری به روابط بین‌المللی ندارم، چون به سواد و تجربه من این چیزا نمی‌خوره. ولی قاعدتا اکثر مواقعی که به جای جنگ، دو تا کشور با هم توافق کنند، احتمالا متاثر از وجود نهادها و رسانه‌های بین‌المللیه. چون هر دو طرف می‌دونند که رسانه‌ها بعدا دنبال مقصر خواهند گشت. بنابراین تا جایی که جا داره احتمالا از هم امتیاز می‌گیرند، اما آخرش با هم توافق می‌کنند تا وجهه یک کشور متمدن را از خودشون نشون بدهند.

مطالعه بیشتر:

برنامه ریزی سناریو محور و پریدن اپیزودیک به آینده مثل فیلم خانه پدری و نمایش بداهه

در نمایش بداهه و فیلم خانه پدری یک تکنیک مشترک هست که معتقدم به ارتقای برنامه ریزی سناریو محور کمک میکنه. اسمش را گذاشتم پریدن اپیزودیک به آینده.

قصد داشتم با اشاره به تکنیک مشترکی که در نمایش بداهه و فیلم خانه پدری، در پاییز امسال دیدم، مطلبی درباره برنامه ریزی سناریو محور بنویسم. درست بعد از دیدن فیلم خانه پدری در سینما، اکرانش متوقف شد و فکر کردم شاید توضیح در موردش، موضوعیت پیدا نکنه. بعدا متوجه شدم با کمی حذف، ممکنه دوباره پخش بشه.

به هر حال، چیزی که می‌خوام بنویسم، خیلی ربطی به اینکه فیلم خانه پدری و نمایش بداهه را دیده باشید نداره.

درباره نمایش بداهه

نمایش بداهه در پاییز ۹۸، در تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد.
این نمایش در ۵ اپیزود طراحی شده بود. ساختار نمایش و پیرنگ و درونمایه از قبل مشخص بود، اما تصمیم‌گیری درباره جزئیات گفت‌وگوها و تجهیزات صحنه و نحوه ایجاد موقعیت دراماتیک، به عهده بازیگران گذاشته شده بود.
قرار بود فراز و نشیب‌های زندگی مشترک یک زوج – به صورت عمومی – به نمایش درآورده بشه. برای این منظور، ظاهرا از افرادی در سراسر ایران خواسته بودند که مسئله‌ای مناقشه‌برانگیز را در حد یک پاراگراف به عنوان یک چالش برای یک مرحله خاص از زندگی، بنویسند… کارگردان پیش از شروع هر اپیزود، اون پاراگراف را برای زوج هنری می‌خوند، و اون‌ها یک دقیقه فرصت داشتند با اجزای محدودی که برای طراحی صحنه داشتند، یک موقعیت دراماتیک پیرامون مسئله و چالش مطرح شده ایجاد کنند و پنج دقیقه به صورت بداهه، دیالوگ بگن.
خط سیر این ۵ اپیزود از قبل تعیین شده بوده و در آخر هم تماشاچی متوجه می‌شد که این ۵ زوج، همه انگار سنین مختلف همان اولین زوج هستند…

این را داشته باشیم،

درباره فیلم خانه پدری

باز فیلم خانه پدری انقدر نقدهای عجیب درباره‌اش نوشته شده که در این مورد هم از کیفیات هنری و عواملش می‌گذرم.
فیلم خانه پدری سال‌ها قبل ساخته شده بوده، اما هم‌زمان با این نمایش روی پرده رفت. جالب اینکه بداهه هم قبلا اجرا شده بوده، اما من هر دو را پشت سر هم دیدم!
فیلم خانه پدری هم در ۴ اپیزود، سعی کرده بود یک درونمایه تکراری را در یک پیرنگ اصلی از ابتدا تا انتهای فیلم به نمایش بگذاره. زنان یک خانواده به مرور زمان به این نتیجه رسیدند که نباید بابت حفظ آبرو و ترس از مردان قلدر خانواده، نسبت به جنایتی که در خانه پدری‌شون اتفاق افتاده سکوت کنند و آخر هم می‌بینیم که یه طوری پایان داستان را به ابتداش ربط داده‌اند.

حالا:

تکنیک مشترک برای برنامه ریزی سناریو محور

بارها در تدوین سناریوی ورود به بازار یا تدوین طرح توجیهی کسب‌وکار یا همون بیزینس‌پلن، دیدم که افراد، یک ایده را می‌پرورانند، بدون اینکه روشن کنند آخرش چطوری باید کارفرما یا خودشون در طی زمان و پس از گذشت سال‌ها موفق بمونند!

فرض کنیم طرف می‌خواد برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار فرهنگی سناریوی خلاق بنویسه. مهمتر از اینکه این کسب‌وکار چه جزئیاتی از نظر محتوا و فرم داره، اینه که ده سال دیگه، و بیست سال دیگه و همین‌طور دورتر، آیا قراره هنوز وجود داشته باشه، یا این یک ایده برای یک کسب‌وکار کوتاه‌مدت در حد یک پروژه است.

تکنیکی که با دیدن این دو اثر نمایشی میشه یاد گرفت اینه که در چند اپیزود، اول ببینیم تا کجا می‌تونیم ادامه موضوع تحت بررسی را هنوز تصور کنیم.

نوشته مرتبط: نشانک ضعیف در آینده پژوهی یا همان سیگنال ضعیف !

طراحی سناریوی باورپذیر از ادامه منطقی نقشه‌های شناختی

معمولا با استفاده از تکنیک نقشه‌های شناختی، چهارتا سناریو ارائه می‌کنند و این میشه برنامه‌ریزی سناریو محور ! و از اونجا که نقشه شناختی، چهار سناریوی دور از هم را ارائه کرده، خیلی وقت‌ها بالاخره یکی از این چهار سناریو یا نزدیک به یکی از این سناریوها اتفاق می‌افته… ولی باز هم استراتژی مشخص و مدونی برای اقدام ارائه نشده بوده!

کاری که میشه کرد، اینه که برای هر کدوم از سناریوها، اپیزودهایی با جزئیات زیاد برای بازه‌های زمانی یکسان پیش‌بینی بشه. اون وقته که در اغلب مواقع خواهیم دید همه چهار سناریو رو به یک اندازه نمی‌تونیم در آینده پیش ببریم؛ چون تعداد و تاثیر مولفه‌های ابهام‌برانگیزشون با هم برابر نیست و لااقل یکیشون انقدر دور از ذهن هست که راحت نمیشه دونست در فواصل زمانی دورتر چه اتفاقاتی خواهد افتاد…

پریدن اپیزودیک به آینده: تکنیکی برای برنامه ریزی سناریو محور

بارها و بارها دیدم که سناریو دادند، اتفاق نیفتاده و بعد گفتند که پیچیدگی و ابهام محیط کسب‌وکار ما زیاده و از این داستان‌ها…

پیشنهاد می‌کنم با طراحی اپیزودیک سناریوهاتون در پیش‌بینی حالت‌های ممکن و برنامه ریزی سناریو محور راهکارهای روشن‌تری برای خودتون و کارفرما طراحی کنید. این‌طوری میشه که معمولا حداقل یکی از سناریوهایی که پیشنهاد میدهید باید استراتژی خروج باشه. به این معنی که ابهام‌های محیط را طوری پیش‌بینی کنید که اگر طرف موفق نشد، لااقل موفقیت‌آمیز و با حداقل مخاطرات از بازی بیرون بیاد.

نوشته مرتبط:

سوسک کوچک و نشانک ضعیف و سوسک صنفی در آینده پژوهی

سوسک کوچک نشون میده که بعد از آخرین سمی که ریخته شده، باز هم سوسک جدید به دنیا اومده… پس چرا از کوچیکه بیشتر نمی‌ترسیم؟!

سوسک کوچک و بزرگ نداره. به قول یکی از رفقا:

یه سوسک خوب، یه سوسک مُرده است!

ولی قبول دارین که به نظر اکثر آدم‌ها سوسک کوچک کمتر ترسناکه؟

خیلی‌ها سوسک‌های کوچک رو خودشون بدون ترس و نگرانی می‌کشند، اما از دیدن سوسک بزرگ می‌ترسند، جیغ می‌کشند، فرار می‌کنند… عجیب هم نیست؛ چون کوچیکه رو راحت‌تر میشه کشت. هم تلفاتش خیلی دراماتیک نیست، هم به اندازه بزرگ‌ها فرز نیست، هم کلا به لحاظ ابعادی، حشره قابل پذیرش‌تریه.

ولی سوال اینجاست:

یه سوسک بزرگ که آهسته راه می‌ره و به نظر می‌رسه عمرش رو کرده ترسناک‌تره، یا یه سوسک بزرگ فرز، یا یه سوسک کوچیک؟ به نظر من سوسک بزرگ فرز به همون دلیل ترسناکه که باید از کوچیکه ترسید! چرا؟

اون سوسک پیره که هیچی. احتمالا بچه مچه هم دیگه نمی‌ذاره. ولی اون که فرزه، احتمال اینکه تخم‌ریزی کنه هست… و اگر تخم بذاره، چی به دنیا میاد؟ سوسک کوچک!

به این ترتیب سوسک کوچک نه تنها تازه به دنیا اومده و آینده داره و مدارج هرچه وحشتناک‌تر شدن رو طی خواهد کرد، بلکه مامان و باباش هم همون حوالی وجود دارند. ضمن اینکه سوسک‌ها معمولا تکی به دنیا نمیان…

سوسک کوچک به جای نشانک ضعیف

نشانک‌های ضعیف در آینده‌پژوهی تقریبا به همین دلایل بالا خطرناک هستند.
یه یاداوری می‌کنم که نشانک به جای سیگنال ترجمه شده. یعنی وقتی می‌گیم نشانک ضعیف، منظورمون سیگنال ضعیفه!
نشانه‌های بزرگ و نشانک‌های قوی معمولا به این دلیل بزرگ نامیده می‌شند که به چشم میاند و قابل رصد کردن هستند و عده بیشتری در سراسر دنیا درباره‌شون بحث می‌کنند و مطلب می‌نویسند و تحقیق می‌کنند. اما نشانک‌های ضعیف، اون‌هایی هستند که ممکنه در اولویت مناسب قرار داده نشند و بعدها به معضلات جدی تبدیل بشند.
در کسب‌وکارها هم همینه. خیلی از مشکلات رو فکر می‌کنیم این‌ها سوسک‌های کوچولو هستند و می‌زنیم له می‌کنیم، بدون اینکه یادمون باشه همین کوچولو، تعداد زیادی خواهر و برادر داره…!

سوسک صنفی و نشانک صنفی

وقتی یه همسایه میگه سوسک دیده، شما هم به فکر می‌افتید که سم بریزید. نه؟ چون این خواهر و برادرها، فقط که از یک چاه بیرون نمیاند! بقیه همسایه‌ها هم احتمالا با همین سوسک‌های ریز مواجه خواهند شد…
به همین ترتیب وقتی در یک صنف نشانک‌های ضعیف دیده میشه، همه اهالی اون صنف باید به تکاپو بیفتند تا مطمئن بشند که این نشانک ضعیف، مصداق همون سوسک کوچک نباشه. بنابراین میشه به عنوان یه عبارت تخصصی، سوسک صنفی رو هم پیشنهاد داد.

نوشته‌های مرتبط:

سه نوع اصلی استراتژی خروج استارتاپ و خروج از کسب‌و‌کارهای کوچک

اگر بدونیم که نهایتا خروج موفقیت‌آمیز از بازار هم استراتژی‌های شناخته‌شده داره، شاید با شجاعت بیشتری بتونیم کسب‌وکار کوچکی را راه‌اندازی کنیم.

استراتژی خروج از یک کسب‌وکار لزوما به هنگام شکست اتفاق نمی‌افته. نباید فراموش کنیم که استراتژی یعنی راهبرد: راهِ بردن. پس استراتژی خروج استارتاپ یعنی اینکه استارتاپ در حالتی از چرخه رقابت خارج بشه که همراه با موفقیت باشه.

این نوشته درباره چی نیست؟

در این نوشته به استراتژی‌های شخصی خروج از یک کسب‌وکار نمی‌پردازم. هر کسی در هر زمانی به هر دلیلی ممکنه تصمیم بگیره از شرکا جدا بشه و بره پی زندگی و کاسبی خودش… بنابراین هر مورد، شرایط منحصر به فرد خودش رو داره و نوشتن یک مطلب عمومی برای همه انواع انتخاب‌های شخصی آدم‌ها غیرممکنه.
ضمنا به این نکته توجه کنین که خروج کسب‌وکارهای «بزرگ»، یک مقوله بسیار پیچیده است که طی یک فرایند طولانی با فروش سهام در بازار بورس و دخالت بانک‌ها و حتی با واسطه‌گری دولت‌ها انجام می‌شه… این مباحث اصلا در حد تجربه من نیست. بنابراین در این نوشته به استراتژی خروج برای کسب‌وکارهای کوچک و استارتاپ‌ها می‌پردازم.

استراتژی خروج بر مبنای توانایی پذیرش ریسک

قبل از نوشتن سه استراتژی خروج استارتاپ که شاید بشه گفت اصلی‌ترین و کلی‌ترین استراتژی‌ها هستند، یک حالت عمومی که خیلی به استارتاپ و صورت کلان یک کسب‌وکار ربط نداره رو می‌خوام یاداوری کنم.

خیلی پیش میاد که ازم می‌پرسن برای فلان کار چقدر باید هزینه کنن… مثلا طرف می‌خواد ردپای دیجیتال ایجاد کنه، ازم می‌پرسه هزینه‌اش چقدره؟ منم همیشه پاسخم به چنین سوال‌هایی اینه:

کف هزینه لازم، مقداریه که شما اراده می‌کنین هزینه کنین، ولی هزینه لازم، سقف نداره… چون حتی برای یک پست اینستاگرام، شما ممکنه تصمیم بگیرین به والت‌دیسنی سفارش بدین براتون موشن‌گرافیک بسازه…!

پس مگه هزینه سایت و شبکه‌های اجتماعی در بازار نرخ نداره؟

نه!

در مثال بالا، بهترین کار اینه که بر اساس بودجه مورد نظر خودتون تصمیم بگیرین که مقدار هزینه‌کرد مناسب برای شما چقدره. حالا چه‌طوری بابت یه کار بی‌ارزش، پول اضافه خرج نکنین؟ خوب این واضحه: باید دانشتون رو قبل از سفارش دادن بالا ببرین. یا مشاور بگیرین یا شرایطی رو در قرارداد وضع کنین که در صورت بی‌کیفیت بودن کار، بتونین پرداخت نکنین یا پولتون رو پس بگیرین…

خلاصه:

خیلی از حرفه‌ای‌ها برای یک کمپین، یا شروع یک کسب‌وکار، یا تحقیق و توسعه، یا شروع یک خط محصول جدید، فقط به‌اندازه‌ای هزینه می‌کنن که اگر حتی شکست بخورن و تمام هزینه‌شون پوچ بشه، آخرش به لحاظ ذهنی فکر کنن ارزش ریسک کردن داشت.

استراتژی خروج استارتاپ یا استراتژی فروش استارتاپ

حتما در منابع متعددی خوندین که از هر ۱۰ استارتاپ آمریکایی، ۱ استارتاپ به سال پنجم می‌رسه و از هر ۱۰ استارتاپی که به سال پنجم می‌رسه، ۱ استارتاپ تا سال دهم ادامه پیدا می‌کنه. و البته باز در همون منابع خوندین که کسب‌وکارهایی که از ۱۰ سالگی می‌گذرن، معمولا از آب‌وگل در اومدند و راحت‌تر از قبل ادامه میدن.

اما توجه شما را به این مقاله درباره صاحبان کسب‌وکار در کانادا جلب می‌کنم که در سال ۲۰۱۷ نوشته شده:

از هر ۱۰ کارآفرین کانادایی، ۴ کارآفرین ترجیح داده ادامه ندهد!

تحقیقات نشون داده که از هر ۱۰ کارآفرین کانادایی، حدودا ۴ نفر ترجیح می‌دهند که ادامه ندهند. حدودا ۱ نفر هم ترجیح میده کسب‌وکار خودش را رها کنه و وارد کسب‌وکار دیگری بشه. نکته جالب دیگه اینکه حدود ۶۰٪ صاحبان کسب‌وکارهای کوچک در کانادا، بیش از ۵۰ سال سن داشتند…

روش ۱ از ۳ – فروش برای ایجاد میراث ماندگار

یک استراتژی خروج استارتاپ می‌تونه ایجاد کسب‌وکار خانوادگی باشه. به این صورت که از یک جایی به بعد، مالکان تصمیم می‌گیرن جای خودشون را به فامیل بسپرند. یکی بچه‌اش رو میاره، یکی خواهرزاده‌اش رو میاره، یکی می‌فروشه به برادر و خواهرش… و به همین صورت، به جای اینکه با شکست کامل رو‌به‌رو بشن، ریشه استارتاپ رو در فامیل محکم می‌کنن تا بمونه برای آیندگان.

یادمون نره که داریم درباره استراتژی صحبت می‌کنیم. یعنی کسب‌وکار ورشکسته نشده بوده، بلکه ترجیح دادند که خودشون به شکل قبل ادامه ندن.

  • یه اشکالی که این شیوه خروج داره، اینه که هزینه پرورش مهارت و تخصص در بین اعضای فامیل، ممکنه بیش از اونی باشه که ارزش انجامش رو داشته باشه.
  • مورد بعدی اینه که اگه یکی از اعضای فامیل را بگی بیاد، احتمالا خواهر و برادرش و بچه اون‌یکی شریک را هم باید بگی بیاد. تنظیم روابط به نحوی که شایستگی از دست نره، در این حالت بسیار مشکله و مدیریت قوی می‌خواد.
  • حالا اینکه بچه‌ها خودشون دوست نداشته باشن هم داستانه.

ولی هرچی که هست، تکلیف مشخصه: غیر از فامیل، بقیه بهتره شریک نشن…

روش ۲ از ۳ – فروش سهم به مدیران و کارمندان

قربون دستتون، خودتون ساختین، خودتون هم بیاین لطفا ادامه بدین، ما داریم میریم…

مزیت این استراتژی خروج اینه که همون افرادی ادامه راه رو خواهند رفت که تا حالا هم داشتن پابه‌پا میومدن:

  • مدیران وفادار،
  • مدیران بهره‌ور،
  • مدیران باسابقه…

اشکال این استراتژی خروج اینه که اگر مدیران باسابقه، آمادگی پذیرش چنین پیشنهادی رو نداشته باشن، عملا این استراتژی سوخت‌میره و مشکلاتی رو ایجاد می‌کنه. چون یه عده ناراحت میشن از اینکه چرا به خودشون پیشنهاد نشده… بنابراین اگر به هر نحو دیگری مالکیت عوض بشه، ممکنه از طریق ایجاد سازمان غیررسمی، تلاش کنن کنترل قدرت را از دست مدیرانی که برای مالکان قبلی، کارآمد به حساب می‌اومدن، دربیارن.

حالا چرا ممکنه مدیران نپذیرن؟ چرا باید بدونیم که لزوما از خداشون نیست؟

  • یه دلیل اصلی اینکه پول ندارند. طرف آمادگی اینکه سرمایه‌گذاری کنه رو نداشته و سهمی نصیبش میشه یک قرون و دوزار نیست. بنابراین داشتن چنین سهمی براش مسئولیت سنگینی ایجاد می‌کنه.
  • از اون مهمتر، این‌ها اگر حوصله شرکت‌داری و علاقه به گردوندن کسب‌وکار به عنوان مالک رو داشتن، به عنوان مدیر در مجموعه استخدام نمی‌شدن. یه فرق اساسی هست بین بالاترین مدیر یک مجموعه بودن و مالکش بودن: مدیر، اگر به دلیل اشتباهاتش جریمه بشه و بعد هم با فضاحت از مجموعه اخراج بشه، رقبا بلافاصله استخدامش می‌کنن، اما مالک اگر اشتباه کنه، مال خودش را از دست داده!

روش ۳ از ۳ – فروش به غیر

استراتژی خروج استارتاپ از طریق فروش به غیر، می‌تونه از طریق مزایده یا معرفی یا به هر نحو دیگری صورت بگیره. حتی ممکنه یکی از شرکا تصمیم بگیره سهمش را بفروشه و از اون کسب‌وکار خارج بشه. البته در این مورد باید طبق شراکت‌نامه اولیه، اجازه فروش به غریبه یا فروش سهم بدون هماهنگی سایر شرکا رو داشته باشه؛ هرچند که اگر اجازه نداشته باشه هم معمولا شرکا اگر خودشون نتونند سهمش رو بخرند، نهایتا مجبور میشن باهاش موافقت کنن…

گاهی هم فروش به غیر به صورت تملیک یا ادغام با یک بیزینس بزرگ‌تر رخ می‌ده. اگه اونی که می‌خره، هم‌قواره با فروشنده باشه، اسم این خرید و فروش میشه ادغام. در این حالت، بسیاری از زیرساخت‌های هردو کسب‌کار، دست‌نخورده باقی می‌مونه و مجبور میشن با هم تشریک مساعی کنند. اما اگر خریدار، انقدر بزرگ‌تر باشه که بتونه زیرساخت‌های خودش و فرهنگ خودش را غالب کنه، اسم این خرید و فروش میشه تملیک.


جمع‌بندی

برای اقدام به یک خروج موفق، معمولا برنامه‌ریزی سناریومحور موثرترین روش ممکنه. بنابراین پیش‌بینی استراتژی‌های خروج به معنایی که در بالا ذکر شد، حتی می‌تونه به بقای استارتاپ کمک کنه. چون در این حالت‌ها عملا خود شما هستین که دارین از استارتاپ خارج میشین، نه اینکه کل استارتاپ ورشکسته بشه و مجبور بشه جمع کنه… با این وجود، بسیاری از کسب‌وکارها و استارتاپ‌ها به این دلیل شکست می‌خورند که نمی‌دونن چه زمانی برای خروج از رقابت مناسبه! ولی اگر بدونیم که نهایتا خروج موفقیت‌آمیز هم استراتژی شناخته‌شده داره، شاید با شجاعت بیشتری بتونیم کسب‌وکار کوچکی رو راه‌اندازی کنیم.

مطالعه بیشتر:

نظریه بازی شاهین و فاخته در حضور تماشاچی

برای اینکه برچسب ترسو و بازنده نخورید بهتر است مثل شاهین بجنگید یا مثل قمری فرار کنید؟

بازی شاهین و فاخته را بازی شاهین و قمری هم ترجمه کرده‌اند. فاخته و قمری هر دو از خانواده کبوتر هستند. انگلیسی‌ش این است: Hawk-Dove Game.

این یکی از مدل‌های نظریه بازی است که توضیح می‌دهد اعضای یک جامعه چگونه انتخاب می‌کنند بجنگند یا بترسند. فرقی نمی‌کند این جامعه جامعه‌ای از انسان‌ها باشد، یا جامعه‌ای از حیوانات، یا جامعه‌ای از کشورها، یا حتی جامعه‌ای از کبوترها… عده‌ای حمله می‌کنند و عده‌ای فرار…

اما حضور تماشاچی می‌تواند رقابت شاهین و فاخته را به رقابت شاهین و شاهین تبدیل کند و تمام پیش‌بینی‌ها را درباره مغلوب شدن فاخته به هم بزند…

حالا فرض کنید ناگهان حضور تماشاچی حذف یا محدود شود!
این مسئله می‌تواند روی تصمیم فاخته به ادامه رقابت تاثیر بگذارد…

قبل از بررسی اهمیت حضور یا حذف تماشاچی، این مدل را مرور کنیم:

۱

رقابت شاهین با فاخته

شاهین، حمله می‌کند و فاخته فرار می‌کند. بنابراین اصلا دعوایی صورت نمی‌گیرد. یکی می‌ترساند و دیگری می‌ترسد. یعنی به همین سادگی شاهین صاحب تمام غذا می‌شود و به فاخته هم هیچ‌چی نمی‌رسد؛ اما فاخته با فرار کردن به‌موقع، لااقل خودش را نجات داده است.

۲

رقابت فاخته با شاهین

این حالتی است که فاخته از مغلوب شدن خود بی‌خبر است یا اینکه گول رجزخوانی رقیبش را خورده یا شرایطی نظیر این‌ها… باز به فاخته هیچ‌چی نمی‌رسد و شاهین به راحتی همه غذا را به دست می‌آورد؛ و حتی ممکن است فاخته به کلی نابود شود.

۳

رقابت شاهین با شاهین

هر دو تهاجمی هستند و به هم آسیب می‌رسانند و پا پس نمی‌کشند. نهایتا یکی برنده می‌شود. اما ارزش چیزی که نصیبش می‌شود، کمتر از ارزش غذا است؛ چون آسیب دیده. یعنی چیزی که می‌برد این است: غذا، منهای هزینه آسیب‌دیدگی.

۴

رقابت فاخته با فاخته

ممکن است نزاع مختصری داشته باشند و با هم سر و کلّه بزنند، ولی نهایتا وقتی هر دو متوجه بشوند که جگر تکه‌پاره کردن هم را ندارند، غذا را با هم تقسیم می‌کنند. بنابراین به هر کدامشون بخشی از غذا می‌رسد.

مدل‌سازی ریاضی بازی شاهین و فاخته

برای پیش‌بینی اینکه در یک رقابت بهتر است رقابت کنند یا فرار، معمولا یک جدول ۲در۲ می‌کشند که نمونه‌اش را در این لینک دانشگاه استنفورد می‌توانید ببینید. این جدول چهارتا خانه می‌دهد که همین حالت‌های بالاست. عددگذاری به این شیوه است که مثلا عدد ۰ یعنی فاخته چیزی نمی‌برد، عدد مثلا ۱۰ یعنی شاهین همه را می‌برد. بستگی دارد کلا سر چه مقداری دعواست.
مقدار هزینه آسیب را هم یک عددی در نظر می‌گیرند.

رقابت با هزینه زیاد

فرض کنیم هزینه نزاع زیاد باشد، به حدی که از نصف ارزش غذا هم بیشتر باشد. مثلا برای یک غذا به ارزش ۱۰، هزینه جنگیدن برابر ۶ باشد. بنابراین غذایی که هر شاهین در جنگ با شاهین دیگر به‌دست می‌آورد، حداکثر می‌شود ۱۰ منهای ۶، برابر با ۴!
حالا اگر حریف هم رفتار شاهین از خود نشان دهد، هر دوشاهین به هم صدمه می‌زنند تا یکی پیروز شود و دیگری شکست بخورد. در این صورت به یکی ۴ واحد و به دیگری ۰ واحد ارزش می‌رسد. اما اگر به جای قلدری، مثل فاخته رفتار کنند و غذا را با هم نصف کنند، لااقل به هر کدامشان ۵ واحد غذا می‌رسد!

رقابت با هزینه کم

حالا اگر هزینه رقابت کمتر از نصف ارزش غذا، مثلا ۳ واحد باشد، احتمال رفتار جنگجویانه شاهین‌گونه بیشتر می‌شود. چون حتی اگر با شاهین رو‌به‌رو شود، شانس دارد ۷ واحد ارزش نصیب خود کند…

اهمیت پیش‌بینی توان مبارزه

صرف نظر از اینکه رقیب ما مثل شاهین رقابت خواهد کرد یا مثل فاخته کنار خواهد کشید، یک سوال اساسی همیشه مطرح است:

ما خودمان انگیزه رقابت و توان پرداخت هزینه آسیب‌های احتمالی را داریم یا نه؟

جمع‌بندی

تمام مواردی که یکی یک راهی را شروع می‌کند و کوتاه نمی‌آید، ناشی از این هستند که طرف می‌داند اگر کنار بکشد، حریف قدرتمندش دیگر برایش تره هم خورد نخواهد کرد؛ چه موضوع، موضوع سیاسی-اجتماعی باشد، چه کاملا کسب‌وکاری. ولی نکته اساسی این است که قبل از ورود به یک رقابت، توان خودمان را شناسایی کنیم و از کوچک‌ترین نشانه ضعف خودمان هم باخبر باشیم تا بتوانیم به موقع، مناسب‌ترین استراتژی خروج را پیش‌بینی و اجرا کنیم.

معمولا اگر توان و شرایط رقابت را داشته باشیم، به دلایل متعدد ممکن است تصمیم بگیریم دایره همتایان خودمان را گسترش بدهیم. مثلا کسب‌وکارها رقبا را در قالب اتحادیه و انجمن و زیرمجموعه و ساب‌برند و کارمند و … جمع می‌کنند تا نه‌تنها از رقابت صدمه نخورند، بلکه از این گردهمایی بهره‌مند هم بشوند.

خلاصه اینکه مدل مفهومی بازی شاهین و فاخته یکی از انواع مدل‌های تصمیم‌گیری درباره ورود به یک رقابت و مبارزه است. یکی از تکنیک‌هایی که می‌تواند به کیفیت پیش‌بینی‌ها کمک کند، برنامه‌ریزی بر پایه سناریو است. اما اگر مسائلی مثل چشم‌انداز و رسالت معنوی و اخلاق و انواع دیگر نظریه‌بازی را با این مدل ترکیب کنیم، تازه شاید به پیش‌بینی رفتار حریف یا انتخاب تصمیم مناسب نزدیک بشیم.

مطالعه بیشتر:

همتاگزینی در آینده پژوهی ربطی به ازدواج ندارد!

برای امتحان آینده پژوهی دنبال عبارت همتاگزینی میگشتم. اما با سایتهای متعددی آشنا شدم که برای انتخاب همتا در ازدواج ساخته شدند!

برای امتحان آینده پژوهی دنبال عبارت همتاگزینی می‌گشتم. با سایت‌های متعددی آشنا شدم که برای انتخاب همتا در ازدواج ساخته شدند!
خوشبختانه گوگل با تمام هوشمندی که داره، هنوز انقدر هوشمند نیست که نتایج سرچ من را با سرچ همکلاسی‌های دیگه انقدر متفاوت نشون بده که اونها همین را نبینند. بنابراین اکثرا به این نتیجه رسیده بودند که همتاگزینی ترجمه کاملا نامناسبیه چون اصلا وجود خارجی نداره! البته در گیر و دار این گشتن‌ها کسی برای ازدواج ثبت نام نکرد؛ یا اگر کرد، به ما نگفت.

بدسلیقگی در گزینش

یه کمی هم به نظرم همکلاسی‌ها بدسلیقگی کردند. نه در رابطه با همتاگزینی، بلکه در انتخاب سایت‌هایی که ممکن بود بهشون راه را نشن بده. مثلا مرکز پژوهشهای مجلس یک مقاله داره که به همتاگزینی درش اشاره شده. اگرچه خوندن یک مقاله طول دراز برای آشنایی با یه همچین عبارتی چنگی به دل نمیزنه، ولی بالاخره برای یادگرفتن یک روش، راهیه برای خودش.
یه سایت دیگه که در یک خط توضیح داده همتاگزینی چیه، دیکشنری آنلاین آبادیسه.

همتاگزینی چیه؟

در یکی از مراحل پیشرفته دلفی، خبره ها، خبره‌های دیگه رو معرفی می‌کنند. به این ترتیب دوتا اتفاق می افته:

۱- مشخص می‌شه که خبره‌های مرتبط با موضوع مورد پژوهش چه کسانی هستند.

۲- مشخص می‌شه که هر کدوم از افرادی که به عنوان خبره شناخته می‌شوند، با چه تخصص‌هایی معرفی می‌شوند. این دومی به این دلیله که ممکنه تخصص شناخته شده از یک کارشناس، چیزی باشه، ولی کارشناس‌های همتای خودش بدونند تخصص‌های دیگری هم داره یا با جزئیات بیشتری تخصصش را معرفی کنند.

خلاصه یه همچین چیزیه و خیلی هم عجیب نیست. توی عکس نوشتم که معادل انگلیسیش چیه. توی لینکی هم که به آبادیس دادم انگلیسیش هست.
ترجمه‌های عبارات تخصصی آینده پژوهی بعضا عجیب هستند. اما همونطور که در مورد نشانک ضعیف هم نوشتم، همین که ترجمه میشه از نشدنش بهتره.

با همتاگزینی با گالیله چه کار می‌شه کرد؟

کارکرد اصلیش در اینه که به اشباع نظری برسید. یعنی ببینید که معرفی خبره‌های موضوع مورد نظر، دارند تکراری می‌شوند. خوب این چه خاصیتی داره؟ بعدا می‌تونید استناد کنید که همه خبره‌ها همین را میگن.

ولی اگه همه یک چیز را نگن چی؟ خیلی بعیده که این اتفاق بیفته. قاعدتا اگر نظر خبره‌ها چندپاره باشه، یعنی هنوز همتاهای خودشون را خوب نگزیدند! بالاخره هرچی که باشه علمه و از چارچوب نظری مورد پذیرش دانشمندان خارج نیست؛ همون چیزی که بهش می‌گن پارادایم. بنابراین نهایتا ممکنه سه چهار نظر پرتکرار در بین همه خبره‌ها وجود داشته باشه که باز هم انحراف هستی‌شناختی از هم نمی‌تونند داشته باشند.

چرا؟ چون مثلا همون موقع که فکر می‌کردند زمین صافه هم همه فکر می‌کردند صافه. صاف نبود، ولی از نظر دانشمندان صاف بود. برای همین گالیله هم نتونست همتای خودش را برگزینه. طول کشید.

اینکه چرا گالیله برای به کرسی نشوندن اکتشافاتش مبارزه نکرد، خودش یه بحث دیگه است.

در روش تحقیق چطور؟

البته همیشه هم این نیست. ولی خلاصه چه حرف راست چه حرف ناراست را میتونند با همتاگزینی سبز کنند.

در دلفی و در سایر روش‌های تحقیق، زمانی به کار می‌ره که اطلاعات کافی و ادبیات دقیقی پیرامون موضوع مورد نظر وجود نداره. پس حرفی هم برای به کرسی نشوندن وجود نداره. این روش را استفاده می‌کنند تا نظرهای پراکنده تعداد زیادی خبره را داشته باشند و از کنار هم نشوندن نظرها، ادبیات یک علم را غنی کنند. مسلما نیاز به مکاتبه و صبر و حوصله داره و بسیار زمان بره.

نوشته‌های مرتبط:

نشانک ضعیف در آینده پژوهی یا همان سیگنال ضعیف !

شاید نشانک ضعیف در آینده پژوهی به جای سیگنال استفاده بشه و طوری هم نباشه. خود ما هم برای پاس کردن امتحان آینده پژوهی ازش استفاده کردیم!
اما بعید میدونم نشانک را بشه جای دیگه هم راحت استفاده کرد. آیا میشه مثلا گفت نشانکهای رادیویی؟

وقتی علائمی در محیط دیده بشه که خلاف روندهای متداول گذشته است، سازمان‌هایی که مراقب تغییرات محیطی هستند، اون‌ها را ثبت میکنند تا در صورت تکرار، بهشون واکنش مناسب نشون بدهند. در آینده پژوهی به این علائم نشانک گفته می‌شه. به همین دلیل نشانک ضعیف در آینده پژوهی یک مفهوم پر کاربرده.

کدوم سازمانها با نشانک ضعیف سر و کار دارند؟

توضیح۱: این علائم محیطی می‌تونند رویدادهای غیرمنتظره یا اقدامات دور از انتظار بازیگران محیط باشند.

توضیح۲: و بازیگران محیط می‌تونند جمعیت مصرف‌کنندگان، سازمان‌های بزرگ، حکومت‌ها، سیل خریداران تازه و نظیر اینها باشند.

این دو خط بالا کاملا واضح بود، اما نوشتم که بگم سازمان‌هایی که مراقب محیط هستند، لزوما دولتی و پژوهشگاه و دانشگاه و سازمان خارق العاده‌ای نیستند. نشانک‌ها را بررسی می‌کنند تا هم فرصت‌ها را شناسایی کنند، هم تهدیدهایی را که متوجه نقاط ضعفشون هست پیش‌بینی کنند و برای رقابت یا فرار از عرصه‌های جدید، تصمیم بگیرند.

هر کاروکسبی دائم مشغول پایش محیطه و سیگنال‌های محیط را دریافت می‌کنه. فقط اونی که ضعیفتره، ممکنه نشانک ضعیف را نگیره یا در تحلیلشون اشتباه کنه یا اینکه جدیشون نگیره و واکنشی بهشون نده.

برای نشانک رادیو چی بگیم؟

شاید سیگنال از ساین اومده باشه، شاید هم برعکس. نمی‌دونم کدوم از کدوم مشتق شده، اما ذهنیتی که از ساین دارم، اینه که برای چیزهای ملموس هم به کار میره، در حالی که سیگنال را نمی‌شه دید. سیگنال در مخابرات و مثلا برای موج به کار می‌ره که ناملموسه. مثل سیگنال رادیویی. اما نشانک که احتمالا از نشانه اومده، حس ناملموس بودن نمیده. آیا می‌شه مثلا گفت نشانک‌های رادیویی؟

شاید نشانک ضعیف در آینده پژوهی به جای سیگنال استفاده بشه و طوری هم نباشه. خود ما هم برای پاس کردن امتحان آینده پژوهی ازش استفاده کردیم! هرچند که اکثرا متوجه نشده بودند که این همون سیگنال ضعیف بوده! اما بعید می‌دونم نشانک را بشه جای دیگه هم راحت استفاده کرد.

نشانک ضعیف را قبلا می‌تونستید در متن‌های معتبر آینده پژوهی پیدا کنید

علاوه بر اینکه در کتاب‌های آینده پژوهی دارند از عبارت نشانک ضعیف به جای سیگنال ضعیف استفاده می‌کنند، می‌تونید ردپای این استفاده را در اینترنت هم در متن‌های معتبری ببینید.

  • مثلا در نشریه علمی آموزشی آینده پژوهی پژوهشگاه شاخص پژوه. لینک دانلود پی دی اف مجله و شماره ای که در اون در مورد نشانک خونده بودم را گذاشته بودم که متاسفانه دیگه لینکش موجود نیست.
  • یا مثلا در یک نسخه از ماهنامه آینده پژوهی که در سال نود و سه منتشر شده و متاسفانه لینک مستقیمش دیگه وجود نداره ظاهرا. ولی خود ماهنامه را می‌تونید در این لینک ببینید: ماهنامه نامه آینده پژوهی

نشانک به جای سیگنال

فکر می‌کنم در ترجمه نشانک ضعیف، به کاربرد نشانک در سایر حوزه‌های تخصصی خیلی فکر نشده. مثلا تلویزیون نشانک نمیده یا آنتنم نشانک نداره!

ضمن اینکه اون ک در پایان نشانک فکر می‌کنم ک تصغیره. اگرچه مطمئن نیستم، اما یکی از ک های پر تناوب در پایان کلمات، برای کوچک کردن به کار میره. یعنی نشانک، می‌تونه به معنی نشان کوچک فهمیده بشه. اینکه چرا سیگنال باید یاد نشان کوچک بندازه را هم نمی‌دونم.

شخصا پیشنهادی برای ترجمه سیگنال ندارم. برای همتاگزینی هم نداشتم! ولی اگر بلدید، در مقاله‌هایی که می‌نویسید استفاده کنید تا جا بیفته.

نوشته‌های مرتبط: