حرکت در جریان موافق با «حرکت در جریان مخالف»

بعد از همایش سومین گزارش مدیران عامل که ایلیا برگزار کرد، فایل گزارش توسط فالوئرهای ایلیا به تعداد قابل توجهی به اشتراک گذاشته شد.

وقتی مثل ایلیا استراتژی اوریجینال برای ارتباطات داشته باشی، استراتژی خیلی‌های دیگه میشه پیروی از استراتژی تو. در مدت کوتاهی بعد از همایش گزارش مدیران عامل ۱۴۰۲، عده زیادی فرصت رو مغتنم شمردن تا از حضورشون در همایش یا تجربه مواجهه‌شون با فایل گزارش بنویسن.
عنوان این گزارش اینه:
حرکت در جریان مخالف
و خیلی‌ها باهاش هم‌سو میشن و در جریان موافق باهاش حرکت می‌کنن؛ چه در بازنشر محتوا، چه در استفاده از محتوا.

به عبارت دیگه اگر شما هم مثل خیلی از کسب‌وکارها و برندهای شخصی هیچ برنامه مشخصی برای تولید محتوای اختصاصی ندارین، می‌تونین با ارجاع واضح به یک مرجع معتبر، تولید محتوا کنین.

اصل این مقاله رو از اینجا دانلود کنین. ضمنا در مورد نحوه انتشار محتوای این گزارش توجه کنین که:

  • همایشی که برای ارائه این گزارش برگزار شد، همزمان با انتشار گزارش مدوّن بود و وعده‌ی سر خرمن «برید بعدا براتون می‌فرستیم» نداشت.
  • و تکرار این گزارشه که ارزشمندترش می‌کنه. ما الان در شرکت داریم با مقایسه‌ی اولویت‌های این سه سال تصمیم‌سازی می‌کنیم.
  • و اینکه خود عماد قائنی روا داره که سوپراستار یکه‌تاز این همایش و گزارش نباشه.

به هر حال یه برنامه ساده می‌تونه همین‌قدر ارزش‌آفرین باشه.

پنجمین مسابقه اسپاگتی: رویداد کدنویسی مبهم ۱۴۰۲

پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲، شرکت ما حامی رویداد کدنویسی مبهم بود.

در آخرین بازی که طراحی کردیم، تمام تیم‌های برتر از بین همکارهای تیم‌های «توسعه نرم‌افزار» بودن که خیلی خوب می‌دونستن «یه جوری بنویس که بقیه نفهمن چی نوشتی» یعنی چی! و جالب‌تر اینکه تیم «امنیت اطلاعات» بیشترین رمزگشایی رو کرد و تا رتبه سوم چهارم بالا رفت! دوستان هکر!

نوشته مرتبط: طراحی نقشه گنج: یک بازی یا رویداد جذاب تیمی

پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲ شرکت حامی «پنجمین مسابقه برنامه‌نویسی مبهم» بود که امتیازدهی جالبی داشت:

  • شکسته نشدن کد تیم امتیاز داشت
  • رمزگشایی از کد تیم‌های دیگه امتیاز داشت
  • و خوب عامل سرعت هم مهم بود؛ اینکه کم‌ترین زمان ممکن رو هر تیم برای رمزگشایی استفاده کنه.

امتیازدهی‌ش خیلی نزدیک بود به بازی اخیر ما و لذت بردم.

الگوی تکرار شونده سنجاب پرنده و جمعا دو امتیاز منفی

گرایی در المپیک توکیو سه بار از فن سنجاب پرنده استفاده کرد که فقط بار اول از آن نتیجه گرفت.

سنجاب پرنده در المپیک توکیو به یکی از ترندهای جستجو تبدیل شد. به حدی که وقتی می‌زدی سنجاب پرنده، قبل از جانوری به اسم سنجاب پرنده، تصاویر و اخبار و ویدئوهای مربوط به کشتی محمدعلی گرایی در المپیک توکیو می‌اومد!

اما این فن نهایتا در سه بازی پیاپی دقیقا در یک فاصله زمانی مشخص باقیمونده از پایان بازی توسط محمدعلی گرایی اجرا شد و در مجموع، منفی دو امتیاز براش به همراه داشت!

چطوری؟

بار اول: این سنجاب پرنده بود یا بشقاب‌پرنده؟

تمام تیم کرواسی مبهوت مونده بودند که این چه فنی بود…! خود کشتی‌گیر کروات به داور اشاره می‌کرد که همچین چیزی در کشتی نداریم و اشاره می‌کرد که این‌طوری پریدن روی کول من، نه‌تنها امتیاز نداره، بلکه قطعا خطا است… حریف طوری تعجب کرده بود که انگار به جای سنجاب پرنده، بشقاب‌پرنده دیده!

اما خوشبختانه داوران مسابقه این فن رو خیلی خوب می‌شناختند و به گرایی دو امتیاز دادند و گرایی با این فن که در فاصله ۲۰ ثانیه آخر بازی زد، تونست بازی رو به تساوی بکشه و به دلیل گرفتن امتیاز آخر، به نیمه‌نهایی صعود کنه.

این مسئله به دو دلیل به شدت معروف شد و در همون فاصله چند ساعته تا دیدار نیمه‌نهایی، خبرهای زیادی درباره‌اش منتشر شد.

  • چون گرایی ۵-۱ از حریفش عقب بود، اما تونسته بود بازی رو به تساوی بکشه، که این خودش جذابیت خاصی داشت.
  • علاوه بر اون، با یک فن کم‌تر شناخته شده و سینمایی تونسته بود به مرحله نیمه‌نهایی صعود کنه.

بار دوم: روی من که از این فن‌ها نزن داداش!

انقدر این فن سریع مشهور شد که فکر می‌کنم اگر گرایی در همون روز در خیابون روی یه آدم معمولی طرفدار کشتی می‌خواست این فن رو اجرا کنه، اون آدم آمادگی ذهنی خوردن چنین فنی رو داشت!

وقتی در بازی نیمه‌نهایی باز هم در شرایطی که محمدعلی گرایی از حریفش عقب بود و کمتر از ۲۰ ثانیه به پایان بازی مونده بود، واکنش کشتی‌گیر مجار در برابر اجرای فن سنجاب پرنده طوری بود که انگار واقعا می‌خواست یه سنجاب رو از خودش دفع کنه! خیلی راحت با دستش سنجاب رو انداخت کنار!

نکته عجیب بازی نیمه‌نهایی مقابل کشتی‌گیر مجارستان این بود که گرایی به دلیل اعتراضی که به تصمیمات داور داشت، در یک فاصله کوتاه انگار خودش رو باخت و ۶ امتیاز از دست داد. اما دوباره مثل بازی قبلی که ۵-۱ عقب بود، سعی کرد که ۶-۱ این بازی رو هم جبران کنه و تا ۶-۵ هم پیش رفت. اما درست بعد از اجرای ناموفق فن مشهورش و یک تلاش دیگه برای کمرگیری، در حالی که ۸ ثانیه از بازی مونده بود و فقط یک امتیاز عقب بود، با خستگی و ناامیدی روی تشک نشست و ادامه نداد تا وقت تموم بشه!

بار سوم: پریدن سنجاب در دام شکارچی

در سومین تلاش برای اجرای همون فن مشهور، در سومین بازی پیاپی، در بالاترین سطح کشتی جهان، در المپیک که تمام جزئیات مهارت‌های تمام حریفان بارها و بارها مورد بررسی قرار می‌گیره، محمدعلی گرایی با اجرای سنجاب پرنده ۴ امتیاز از دست داد تا ۱۳-۳ عقب بیفته و کشتی پیش از تموم شدن وقت قانونی به علت اختلاف ۱۰ امتیازی به پایان برسه!

آمادگی کشتی‌گیر ژاپنی برای گرفتن گرایی روی هوا به قدری بود که انگار تمام طول بازی منتظر بود همچین حرکتی رو بزنه و بگیره بندازش روی پل و چهار امتیاز بگیره…

این بار هم گرایی عقب بود، ۱۴ ثانیه آخر بازی بود و حریف هم دو بار از نزدیک، از همین کشتی‌گیر، در همین شرایط زمانی باقی‌مونده از مسابقه همین فن رو دیده بود.

الگوی تکرار شونده و نظریه بازی

وقتی یک تکنیک یا استراتژی یا فن به یک الگوی تکرارشونده می‌رسه، رقبا اون الگو رو شناسایی می‌کنند و برای مقابله باهاش برنامه‌ریزی می‌کنند. موضوع الگوی تکرار شونده در اغلب مدل‌های نظریه بازی از جمله بازی نبرد جنسیت با حالت پویا و معمای زندانی، دقیقا چیزیه که پیش‌بینی رفتار رو ممکن می‌کنه.

یک چیز دیگری که فکر می‌کنم تصمیم‌گیری و پرهیز از این الگوی تکراری رو برای گرایی بسیار سخت کرد، وجود تماشاچی بود. طبق نظریه بازی شاهین و قمری گرایی با ویژگی‌هایی مثل جنگندگی و بازگشت غیرمنتظره شناخته شده بود و معتقدم تا مدت‌ها فن سنجاب پرنده رو مال خود کرد. فکر می‌کنم این باعث شد که در بازی‌های بعدی خیلی از عقب افتادن نترسه و در لحظاتی پایانی پریدن رو چاره کارش بدونه.

اگر هیچ کس آن تکنیک را استفاده نمی‌کند

یک موضوع دیگه اینکه وقتی مثلا در کشتی فن بارانداز بسیار متداوله، قاعدتا دلیلش اینه که با ریسک کم قابل انجامه… به همین ترتیب اگر یک فن انقدر غریبه که حریف اصلا نمی‌دونه چنین فنی هم وجود داره، باید نتیجه گرفت که اجرای اون فن حتما با ریسک زیادی همراهه.

فکر می‌کنم ریسک بالای چنین فنی رو در مسابقات المپیک توکیو دیدیم. بار اول دو امتیاز، بار دوم حتی اجرا نشد، بار سوم چهار امتیاز هم برای حریف به همراه داشت!

توصیه

۱-
پیشنهاد می‌کنم قبل از پیش گرفتن یک استراتژی، به فکر استراتژی خروج باشین.

۲-
اگر کسب‌وکار یا استارتاپی دارین که براتون خیلی عزیزه، حتما در نظر بگیرین که وجود تماشاچی و افتادن در دام عناوینی که برای خودتون درست کردین چقدر می‌تونه خطرناک باشه و منجر به شکست استارتاپ یا کسب‌‌وکار بشه.

۳-
وقتی یک ایده‌ای به ذهنتون رسید که حس کردین خیلی نابه، به اجرایی شدنش شک کنین. ببینین چرا دیگران همین ایده رو اجرا نکردند.

۴-
وقتی یک بار یک نشانک ضعیف از موفق نشدن دیدین، در نظر بگیرین که این نشانک ضعیف ممکنه تکرار و تبدیل به روند اصلی بشه!


ویدئوها رو از ویدئوهای سایت varzesh3 جدا کردم. سه تا ویدئو رو پشت سر هم ببینید:

موضوع مرتبط:

حمیدرضا صدر و پیراهن‌های ماندگار، ماندگار شدند

حمیدرضا صدر و جنبه‌های فلسفی افکارش در قالب معرفی کتاب جذابش پیراهن‌های ماندگار و رویکردش به بحث در یک میزگرد زنده تلویزیونی.

حمیدرضا صدر و پیراهن ماندگار خودش در نویسندگی

متاسفانه حمیدرضا صدر از دنیا رفت و ندیدیم که با ویرایش‌های بعدی کتاب جذابش «پیراهن‌های ماندگار» چه کار خواهد کرد. این کتاب رو من صوتی گوش دادم با اجرای پژمان جمشیدی. صداگذاری‌های جالبی برای هر فصل کتاب شده بود که یا موسیقی‌های مرتبط با سوژه فصل بودند، یا صدای گزارش‌گران خارجی یا صدای استادیوم‌های مرتبط…

حمیدرضا صدر طبق معمول استایل خاص خودش، در این کتاب به معرفی فوتبالیست‌های مطرح تاریخ پرداخته بود، ولی در معرفی اون‌ها به جای اینکه از آمار صحبت کنه که در اینترنت هم هست، عمدتا به دلایلی جامعه‌شناسانه‌ای پرداخته بود که باعث شهرت اون‌ها شده.

مثلا به جای توصیف موفقیت‌های دل‌پیرو، برای دل‌پیرو «نامه» نوشته بود. تمام پاراگراف‌های اون فصل رو با «فراموش نمی‌کنیم» شروع کرده بود تا به ویژگی‌های مثبت اخلاقی که درباره دل‌پیرو مطرح کرده جلوه بیشتری ببخشه… یا درباره باتیستوتا نوشته بود اگه دهه ۸۰ تیم ملی آرژانتین رو با مارادونا به یاد بیاریم، دهه ۹۰ سمبل تیم ملی آرژانتین باتیستوتا بوده…

یک چنین برخوردهای آیکانیک یا شمایل‌سازانه با ستارگان فوتبال، باعث میشد که یادمون بیفته این بازیکن‌ها غیر از آمار، یه جنبه‌هایی داشته‌اند که از هم‌دوره‌هاشون متمایزشون می‌کرده.

حیرت‌آور بودن نمایش این وجوه تمایز رو وقتی بیشتر می‌تونین درک کنین که چند فصل این کتاب رو پشت سر هم بخونین. به‌ویژه درباره بازیکنان مطرح دهه ۹۰ و دهه ۲۰۰۰،‌ حس می‌کنین واقعا اون زمان متعلق به اون بازیکن بوده، اما وقتی در فصل بعدی بازیکن دیگری رو مطرح کرده، می‌بینین که نه! این یکی هم عجب اعجوبه‌ای بود… برای درک بیشتر این موضوع، پیشنهاد می‌کنم مثلا فصل‌های مربوط به پائولو مالدینی و فرانکو بارسی رو بخونین.

درباره بازیکنان ایرانی اما به نظر می‌رسه جانب احتیاط رو پیش گرفته بود و از دو سه بازیکنی یاد کرده بود که از دنیا رفته‌اند. جای خالی چهره‌های سرشناس حاضر فوتبال ایران در این کتاب خالی بود. خیلی دوست داشتم در ویرایش‌های بعدی بدونم علی دایی رو چه‌طوری معرفی خواهد کرد.

درباره بسیاری از بازیکنانی که هنوز بازی می‌کنن هم دوست داشتم ببینم بعدا تغییراتی داده میشه یا نه. مثلا درباره رونالدو از چندسال پیش که کتاب نوشته شد تا الان، چیزهای زیادی تغییر کرده. به احتمال زیاد اگر بنا بود کتاب رو ویرایش کنه، درباره خیلی از بازیکنان حاضر، چیزهای دیگری رو می‌نوشت.

برنامه زنده تلویزیونی و یک سوال اپیستمولوژیک

یک وجه بسیار جذاب دیگر درباره حمیدرضا صدر رو در یک برنامه زنده تلویزیونی شاهد بودیم، زمانی که سال‌ها پیش – قبل از اینکه بابت نویسندگی کتاب هم مطرح بشه – در یک نشست با عادل فردوسی‌پور و یکی از کارشناسان داوری درباره تقلب در داوری فوتبال بحث کردند.

در یکی از جام‌های جهانی، انقدر اشتباهات داوری زیاد شده بود، که ویژه‌برنامه اون جام، تصمیم گرفتند درباره تقلب صحبت کنند. کارشناس داوری در بخش اول برنامه اصرار داشت که داوران در موارد خاصی مجبورند به دستوراتی که خارج از فضای فوتبال بهشون داده میشه پایبند باشند. این رو گفت و شروع کرد به مثال زدن.

اون زمان فردوسی‌پور کتاب معروفش «فوتبال علیه دشمن» رو چاپ کرده بود. بنابراین فردوسی‌پور و صدر هم دنبال همون مثال‌ها رو گرفتند. این همراهی، باعث شد کارشناس داوری، مثال‌های رادیکال‌تری رو مطرح کنه.

جزئیات زیادی از دیالوگ‌ها یادم نیست، ولی بعد از میان‌برنامه، در بخش دوم، حمیدرضا صدر برنامه رو با این سوال از کارشناس داوری شروع کرد:

آقای فلانی شما اصلا از فوتبال لذت می‌برین؟

کارشناس داوری گفت:

معلومه من شغلم فوتباله. نزدیک به سی ساله که داور و کارشناس داوری هستم…

اما صدر بعد از این جواب، رفت در بحث فلسفی که شغل شما اگر فوتبال باشه معنیش این نیست که از فوتبال لذت می‌برین… بعد این مبحث اخلاقی رو پیش کشید که اگر برخی داوران در برخی شرایط در برخی بازی‌های سیاسی ممکنه مغرضانه داوری کنند، نباید طوری صحبت بشه که انگار قاعده اصلی فوتبال اینه. فردوسی‌پور هم وارد این فضای فلسفی شد و این ایده رو مطرح کرد که اگر چنین قاعده‌ای همگانی بود، فوتبال اساسا نمی‌تونست انقدر جذاب باشه و این‌همه طرفدار و هوادار در سراسر دنیا نمی‌تونستند اشتباهات داوری رو بپذیرند…

بعد از اون کارشناس داوری هم کوتاه اومد. به یادش آوردند که خودش هم اشتباهاتی غیرعمدی داشته… به این ترتیب، در ادامه، درباره ویدئوچک در تنیس و … صحبت شد و بررسی کردند که اگر یک روز در فوتبال قرار باشه بازی رو متوقف کنند تا ببینند اشتباه کرده‌اند یا نه، واکنش تماشاچی چه خواهد بود و آیا بازی از ریتم می‌افته یا نه. اون موقع هنوز VAR وجود نداشت.

عکس حمیدرضا صدر رو از footballi.net برداشتم. روحشون شاد.

مطالعه بیشتر:

ارزش پول ملی چقدر است؟

در حال حاضر ریال در تبدیل به دلار، بی‌ارزش‌ترین پول دنیاست! سوال اینه که اگر چهار صفر از واحد پول حذف کنیم، ارزش پول ملی بیشتر میشه؟

رقابت ایران و سیرالئون

اخیرا ارزش پول ملی ایران در تبدیل به دلار، از تمام پول‌های جهان کمتر شد؛ حتی از سیرالئون!

چند سوال برام مطرح شد:

  • اگر یه کسب‌وکار داشته باشم، در ایران توسعه میدم یا در سیرالئون؟
  • اگه بخوام پول پس‌انداز کنم، تومن نگه می‌دارم یا پول سیرالئون؟
  • با معادل ریالی یکسان، الان در سیرالئون برام کار پیدا بشه میرم؟

حالا سیرالئون نه؛ جاش بذارین پاکستان. پاکستان هم نه؛ ترکیه. باز هم جواب دادن به این سوال‌ها راحت نیست:

تا چه کاری باشه، چقدر پس‌انداز باشه، چه شغلی باشه…

تا شما کی باشین؟

  • اگه ارزش پول انقدر داره پایین میره، چرا همه ملت یک‌نوا سعی نمی‌کنن بالا بره؟
  • اصلا چرا پایین اومده؟
  • اومدیم یکی هیچ وقت در زندگیش مستقیما با دلار سروکار نداشته باشه، ولی مقادیر زیادی از پول ایران داشته باشه. ارزش دلار براش چقدره؟

سهم بازار از بازار ریال

فرض کنین شما شاه اتیوپی باشین که البته الان پولش از ریال گرون‌تره. اقتصاد خوبی ندارین، ولی سهم زیادی ازش دارین… به همین ترتیب وقتی تقاضا برای ریال کم بشه و شما همه ریال‌ها رو به قیمت ارزون بخرین، اون‌وقت با سهمی که از بازار ریال به‌دست آوردین، خیلی کارها میشه کرد.

برعکسش هم هست. الان گرون‌ترین پول جهان کدومه؟ فرض کنین شما یک واحد هم ازش ندارین…

میزان تقاضای پول چین و هند

در ادبیات عمومی اقتصاد، مولفه‌های ارزش پول ملی به پشتوانه پول و خزائن حکومت مربوطه. ولی فکر می‌کنم پول‌های مجازی نشون دادن که این مولفه اصلی نیست.
چین و هند هرکدوم بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارن و حدود یک‌سوم جمعیت جهان مستقیما از واحد پول چین و هند استفاده می‌کنن. اگر پولشون نسبت به دلار ضعیف یا قوی بشه، باز هم یک‌سوم جهان از همون واحدهای پول استفاده می‌کنن.
مسلما یکی از مولفه‌های ارزش‌مندی پول – مثل هر چیز دیگری – میزان تقاضاشه.

ارزش بیت کوین !

پول‌های الکترونیکی نظیر بیت کوین پشتوانه حکومتی ندارن – یا لااقل به نظر می‌رسه ندارن. افزایش قیمتشون در مقایسه با دلار هم در اثر تقاضا پیش اومد. حالا ارزش بیت کوین چقدره؟

سوال: برای کی؟

توضیح: من آشنایی با بیت کوین ندارم و پولی که پشتوانه رسمی نداره رو توصیه نمی‌کنم.

امکان معامله یک پول

پول‌های الکترونیکی فقط بین دارندگان و یا متقاضیانشون ممکنه ارزشمند باشن. چون شما عملا نمی‌تونین به بانک مراجعه کنین و به صورت رسمی و قانونی بیت کوین بخرین. فعلا با بیت کوین حتی نمی‌تونین تاکسی سوار بشین.

به همین ترتیب فکر کنین با پول یک کشوری – که فرقی هم نمی‌کنه چه کشوری باشه، چون پول همه کشورها از ریال ایران گرون‌تره – بخواین بستنی بخرین. اگر فروشنده ندونه پولی که از شما می‌خره رو بعدا چجوری می‌تونه تبدیل کنه به واحدی که برای خودش ارزشمنده، اسکناس‌های شما براش با کاغذرنگی فرقی پیدا نمی‌کنه!

موضوع مرتبط: لایک و علیک لایک! و مخترع لایک که از اختراعش پشیمونه!

کاهش ارزش پول ملی

وقتی خود دولت هم در توضیح مشکلاتش بیان می‌کنه که فلان مقدار دلار بلوکه شده، نشون میده که در خارج از کشور، ریال کاری ازش بر نمیاد.
این که قیمت هرچیزی در بازار ایران با نوسان دلار بالا و پایین بشه، اعتبار ریال رو پایین میاره. یعنی کمتر چیزی در بازار ما هست که ارزشش با ریال سنجیده بشه. پس عملا تقاضا برای ریال حتی در داخل کشور هم کاهش پیدا می‌کنه.

افزایش ارزش پول ملی با حذف ۴ صفر

اگه معیار ارزش پول، مقایسه با دلار باشه، با حذف ۴ صفر از جلوی پول ایران، وضعیتمون در جدول خیلی بهتر میشه و رقبا رو یکی پس از دیگری پشت سر می‌ذاریم!

جمع‌بندی

پول هم ارزشش مثل اسلحه است: بستگی داره دست کی باشه.

نوشته مرتبط: نظریه بازی شاهین و قمری در حضور تماشاچی

برای آشنایی بیشتر با سازوکار اقتصاد رفتاری، پیشنهاد می‌کنم مطالب مرتبط با کاربرد نظریه بازی را بیشتر بخونین.

سهم بازار رایتل : وقتی ده برابر کوچیکتری ولی به شمار میای!

کاری به سهم بازار رایتل نداشتم و کاملا اتفاقی بهش برخوردم. فکر می‌کردم خیلی به ایرانسل نزدیک‌تر باشه. در حالی که شاید در اثر تبلیغ زیاد، این‌ دوتا همتای همدیگه به نظر بیاند، و پیش خودمون فکر کنیم ایرانسل فقط یه کم بالاتره چون قدیمی‌تره و بیشتر تبلیغ می‌کنه…

سهم بازار رایتل که هیچ، سهم بازار هیچ برندی در هیچ صنعتی، چیزی نیست که من ازش سر در بیارم. معمولا انقدر عددها بزرگه و جلوش صفر داره، که همینکه به درصد برسه، رقمش میشه خیلی!

دنبال معنی ضریب نفوذ موبایل بودم!

داشتم یه پروپوزالی را میخوندم، دیدم نوشته ضریب نفوذ تلفن همراه در ایران از ۱۱۰ درصد گذشته، بعدش اما گفته جمعیتی که دارند از موبایل استفاده می‌کنند، یه چیزی حدود ۵۵ میلیون نفره…

دیدم سر در نمیارم که چه جوری جمعیت ایران حدود ۸۰ میلیونه و ۱۱۰ درصدش میشه مثلا ۵۵ میلیون… در گوگل سرچ کردم، به نتیجه نرسیدم، آخر سر خود ضریب نفوذ تلفن همراه را سرچ کردم. ویکیپدیا نوشته:

ضریب نفوذ تلفن همراه در یک کشور : برابر است با نسبت تعداد شماره‌های موبایل فعال در آن کشور به جمعیت فعال آن کشور.

حالا از این‌ها بگذریم، به یه آمار عجیبی برخوردم!

سهم بازار رایتل

تسنیم نظرش اینه که سهم بازار رایتل به ۴ درصد هم نمی‌رسه! واقعا؟! پس چرا انقدر تبلیغ می‌کنه؟

یه جوکی بود که می‌گفت ابی و داریوش اومده بودند ایران، پلیس گرفتشون، یکی دوید چسبید بهشون به پلیسه گفت: من و ابی و داریوش رو کجا می‌برید؟

می‌دونم کیفیت خدمات رایتل خصوصا در اینترنت خوبه، ولی نکته جالب اینه: برای اینکه سوم بشه، با وجود سهم کمش، لازمه پا‌به‌پای اولی و دومی با جمعا ۹۶ درصد سهم، تبلیغ کنه! یه جورایی سه تا اپراتور انگار در تبلیغات با هم دید و بازدید می‌کنند؛ فقط جواب همدیگه را می‌دهند.

سهم بازار رایتل

خلاصه

عددهایی که نوشتم دقیق نیست، ولی یه تصویری از نسبت سهم بازار رایتل به ایرانسل می‌ده؛ در حالی که شاید در اثر تبلیغ زیاد، این‌ دوتا همتای همدیگه به نظر بیاند، و پیش خودمون فکر کنیم ایرانسل فقط یه کم بالاتره چون قدیمی‌تره و بیشتر تبلیغ می‌کنه… ولی هرچی هست، این را می‌شه یک نمونه واقعی از مدل شاهین و قمری در نظریه بازی به‌شمار آورد.

نوشته‌های مرتبط:

لایک و علیک لایک! و مخترع لایک که از اختراعش پشیمونه!

حتی در آن شبکه اجتماعی تخصصی هم بعد از حدود یک سال متوجه شدم بیشتر کسانی که سراغم میاند برای لایک زدن، افرادی تکراری هستند…

یادمه اوایل بعضی از شبکه‌های اجتماعی رفتار اعضاشون را محدود کرده بودند. مثلا در طول شبانه روز میتونستی حداکثر تعداد مشخصی لایک بزنی یا کامنت بنویسی تا به خیال خودشون باعث بشند اوضاع با شبکه‌های دیگه فرق کنه.

دید و بازدید در شبکه های اجتماعی

یکی از سایتهای اینچنینی که من هم قدیمها عضو بودم، یه سایت برای به اشتراک گذاشتن عکس بود به اسم ترکلنز، که الان به نظر میرسه فیلتره. این تو میومدی عکس میذاشتی با توضیحات فنی، و افراد میومدند کامنتهای فنی میدادند و امتیاز. اوایل به نظرم فوق‌العاده میومد سیاستشون. روزی بیست تا عکس را بیشتر نمیتونستی امتیاز و کامنت بدهی. عالی بود نه؟

  • من اون موقع سنم کم بود،
  • سایت بین المللی بود،
  • یه عده از عکاسهایی که در ترکلنز بودند، عکاسهای حرفه‌ای بودند،

بنابراین برام تا مدتی خارق‌العاده بود که آدمهایی از سراسر دنیا راجع به عکسی که گرفتم، نظر کارشناسی میدند. یه نکته اساسی این بود که نمیتونستند بدون کامنت دادن امتیاز بدهند. و از طرف دیگه، بابت فنی بودن کامنتها، افراد امتیاز میگرفتند. یعنی مثلا میتونستی تبدیل به آدمی بشی که نظرهاش طلایی بوده یا نقره ای بوده، از بس که امتیاز خوب گرفته بابت کامنتهاش.

اما بعد از حدود یک سال متوجه شدم بیشتر کسانی که سراغم میاند، افرادی تکراری هستند. حتی امتحان کردم متوجه شدم یه عده ای اگر یک بار براشون کامنت بذاری، یک بار برات کامنت میذارند…

و بعد از مدتی در فروم همون سایت، بحثهای طولانی ایجاد شد بین آدمهای قدیمی سایت، که این چه وضعشه؟ چرا کامنتها بیشتر جنبه خاله خانباجی بازی داره… و گلایه از اینکه مگه قرار نبود اینجا کسانی که عضو میشند، به بهتر شدن عکس دیگران کمک کنند…

حالا تصور کنید که مخترع لایک هم به اپوزیسیون پیوسته!

این قسمت بالا را خوندید؟ یه کمی طبیعیه که وقتی روزی بیست تا کامنت بیشتر نمیتونی بذاری، محدودش کنی به روابط صمیمی. نه؟

بله. ولی فیسبوک و اینستاگرام و شبکه‌های غیرتخصصی که از اول قرار نبوده محدودیتی برای لایک داشته باشند چی؟ وضعشون مشابه همین نیست؟

از بین کسانی که به نظر میرسه به نوعی گرفتار اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی هستند، یه عده لایک و علیک لایک میکنند، یعنی دائم سر میزنند تا از دیدن پستهای دوستانشون یا حساب‌هایی که دنبال می‌کنند عقب نمونند. یه عده هم که دوست دارند با لایک زدن و کامنت دادن، نقشی در بهبود شرایط اجتماعی بازی کنند.

مارک زاکربرگ از این نوع دوم خیلی راضیه ظاهرا. عجیب هم نیست دیگه. احتمالا یه چیزی ساخته بوده که به اجتماع جهانی کمک کنه. شاید یه جاهایی هم امثال زاکربرگ به هدفشون رسیده باشند. اما در مورد اون گروه اول، به نظر میرسه مخترع لایک که لایک را برای فیسبوک درست کرد، خیلی هم از اوضاعی که پدید آورده راضی نیست! یا مثلا در مقاله دیگری میخونیم که یکی از موسسان فیسبوک از کرده خودش پشیمونه!

واقعا؟!

من تحقیقی در مورد افرادی که در این مقاله‌ها راجع بهشون صحبت شده نکردم. کاری هم به کیفیت انسانیت این افراد ندارم. در محدوده دانش من هم نمیگنجه که یه پدیده شبیه فیسبوک برای اجتماع جهانی مثبته یا خودش باعث گسست اجتماعهای واقعی شده. ولی یه چیز را در مورد کارکرد روابط عمومی میدونم…

اگر هنوز در فیسبوک کار میکنی یا هنوز در آن سهامداری

همونطور که بالاتر گفتم تحقیق نکردم در مورد این افراد، اما قاعدتا واکنش این‌ها باید این باشه که تلاش کنند دیگه فیسبوکی وجود نداشته باشه مثلا… در غیر این صورت این هم میشه یه خبرسازی حرفه‌ای دیگه برای اینکه به یه بهانه‌ای دوباره فیسبوک مطرح بشه یا اینکه یه چیز دیگه به جای لایک به بازار بخورانند:

نه به لایک اعتیادآور، آری به این چیز جدیدی که خیلی بهتره!

اگر واقعا کسی از کارکرد شبکه‌های اجتماعی به ستوه آمده باشه، به جای اینکه فقط نوتیفیکیشن گوشیش را قطع کنه یا آخر هفته از شبکه‌های اجتماعی استفاده نکنه، احتمالا باید شغلش را هم عوض کنه و سرمایه‌ای که از این کار به دست آورده را صرف جبران مافات کنه. نه؟

لایک میخواهم ولی بی هشتگ و بی ارتقا

حالا برای مثال این هشتگ و پروموشنهای فیسبوکی اینستاگرام یه کمی مکانیزم لایک و علیک لایک را کم کرده و ممکنه تعدادی هم لایک بگیری که دقیقا ندونی از کجا به پستت دسترسی پیدا کردند. ولی خیلی شخصیه. یکی واقعا از لایک گرفتن درآمد کسب میکنه، یکی لایک میزنه که ابراز ارادت کنه، یکی هم داره تمرینی لایک جمع می‌کنه که یاد بگیره برای کاسبی…

پیشنهاد می‌کنم نوشته‌های مرتبط با کابرد نظریه بازی را بخونید.