چرا سخنرانی مرکل درباره کرونا؟
سخنرانی مرکل درباره کرونا و مقایسه تبعات کرونا با جنگ جهانی واکنشها و تفسیرهای مختلفی رو برانگیخت. مثلا:
- چطور کرونا بعد از جنگ جهانی دوم سختترین چالش برای آلمان بوده؟ آیا غیرمستقیم به جنگ بیولوژیک اشاره کرده؟
- این یکی از تاثیرگذارترین سخنرانیهای رهبران در سالهای اخیر بوده…
- حتی آلمان هم نمیدونه با کرونا چه کار کنه…
- اگه آلمان هم مثل فلان کشور فلان کار رو میکرد، اینطوری نمیشد…
از این دست واکنشها زیاده و در این نوشته قصد ندارم بهشون بپردازم یا نظر غیرتخصصی بپراکنم! من تخصصی در حوزه علوم سیاسی یا بیولوژی و جنگ و غیره ندارم. فقط طبق معمول، میخوام به یکی از پیرنگهای فرعی یک مسئله عمومی بپردازم:
اگر مسئله تامین بهداشت برای آلمان و مرکل انقدر پیچیده شده، مدیران کسبوکارهای ما با این مسئله چه کار کنن؟
تا قبل از این همه چیز علمی بود
یک چیزی که از درگیر شدن کشورهایی مثل آلمان و کرهجنوبی با کرونا میشه برداشت کرد، اینه که نتونستن با ویروس کرونا مثل فناوریهایی که دارن، علمی و مرحلهمرحله و مُقَطّع برخورد کنن.
تاکید بر سختترین چالش بودن در سخنرانی مرکل درباره کرونا و قیاسش با جنگ «جهانی»، نشون میده که تعداد عوامل انسانی غیرقابل پیشبینی در این مسئله انقدر در دنیا پراکنده است که به این راحتیها نمیشه براش برنامهریزی علمی و محاسبه دقیق کرد.
کاری ندارم که مرکل آدم خوبیه یا نه، یا برای ما خوبه یا برای ملتش خوبه… در سخنرانی مرکل کرونا با جنگ جهانی مقایسه کرده، اما جنگهایی که در این همه سال صدراعظم بودنش شرکت کرده رو با جنگ جهانی مقایسه نکرده! یعنی حتی جنگهایی که تا قبل از این مرکل در اونها حضور داشته، تکلیفشون براش به مراتب مشخصتر از این مسئله بوده: از جمله اینکه هر اتفاقی در جنگها داشته میافتاده، در خارج از خاک آلمان افتاده…
حتی اگر خود مرکل متخصص این قضیه بود
یادمون باشه که علوم پزشکی و بیولوژی و ویروس و اپیدمی و … تجربی هستند! یعنی حتی اگر دربارهشون علمی هم وجود داره، دانش انباشته سالهای گذشته است. یعنی حتی آیندهپژوهی در این حوزه، با رویکرد گذشتهنگر انجام میشه و به بررسی روندها و احتمال وقوع رویدادها میپردازه. پس هر بار که رویدادی با این دامنه اثرگذاری اتفاق میافته، تجربه جدیدی برای بشریت محسوب میشه که احتمالا هیچکدوم از آدمهای زنده در اون عصر، نظیرش رو تجربه نکردن! و ضمنا هیچکدوم از منابع علمی – تجربی – موجود، کفاف حل چنین مسئلهای رو نمیده. چرا؟
- فناوری تغییر کرده،
- حساسیت آدمها به مسائل تغییر کرده،
- رفتارهای جوامع در همکاری با سایرین تغییر کرده،
و خیلی مؤلفههای دیگه که تغییرشون میتونه باعث بشه دانش موجود، دیگه کارایی و اثربخشی لازم رو نداشته باشه.
حتی اگر مدیر شما در استنفورد کسبوکار خونده باشه
علوم انسانی حتی تجربی هم نیست!
در جریان تعطیلکردنهای اسفندماه، در اینستاگرام ماتریس از مخاطبانمون پرسیدیم که به نظر شما اولویت با بهداشته یا با برنامه؟ طبیعتا اکثرا جواب دادن که اولویت با بهداشته، ولی در پایان ۲۴ ساعت، ۱۵٪ نظرشون این بود که اولویت با برنامه است؟

سوال:
یه مدیر چه برنامهریزی یا سناریویی میتونه برای تامین بهداشت محیط کارش در مقابله با یک چنین اپیدمی داشته باشه؟ بر اساس کدوم تجربه قبلی؟ یا بر اساس کدوم بخش از درسهایی که قبلا خونده؟!
بماند که برای خیلی از کسبوکارها هم این بهترین موقعیت برای پیادهسازی استراتژی خروج بود.
روی اخلاقی سخنرانی مرکل درباره کرونا
من فکر میکنم به صورت طبیعی – داروینی – هر کسبوکاری تونست تعطیل کنه، کرد، هر کسبوکاری که ندونست با تامین نیاز مشتریانش چه کار کنه، تعطیل نکرد. فقط میتونم برای اون افرادی که مجبور بودن برن سر کار، همچنین برای اون مدیرانی هم که تعطیل کردند و دورکاری دادند و حقوقها رو هم پرداخت کردن آرزوی سلامتی و راحتی کنم…
به هر حال صرف نظر از اینکه باید تعطیل کرد یا نه، معتقدم هر مدیر لایقی و هر راهبر دلسوزی برای منابع انسانی خودش، یه صدراعظم بالقوه است و کارکنانش میدونن که همیشه تمام تلاشش رو میکنه و خواهد کرد…